گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام حسین
جلد دهم
1 / 17آنچه از دختران عقیل ، گزارش شده است


الأمالی ، مفید به نقل از ابو هیاج، عبد اللّه بن عامر : هنگامی که خبر شهادت امام حسین علیه السلام به مدینه رسید، اسماء دختر عقیل بن ابی طالب که خداوند از او خشنود باد ، به همراه جمعی از زنان این خاندان ، به کنار مرقد مطهّر پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و به آن ، پناه جُست و آهی سوزان از نهاد بر کشید و به مهاجران و انصار، رو کرد و چنین سرود : چه پاسخی خواهید گفت ، آن گاه که پیامبر صلی الله علیه و آله به شمادر روز حسابرسی بگوید و البتّه سخن راست ، شنیدنی است که : «ذرّیه ام را تنها گذاشتید یا آن که حضور نداشتیدحال آن که حقیقت ، نزدِ ولیّ امر بود . آنها را به ستمگران ، تحویل دادید.پس امروز نزد خداوند ، برای شما هیچ شفاعتی پذیرفته نیست»؟ در صبح طَف ، هنگامی مرگ به سراغ آنان رفتکه کسی نبود تا از آنان ، دفاع کند . وی گفته است که تا آن روز ، هرگز این تعداد زن و مرد گریان را یک جا ندیده بودیم .


الإرشاد :خَرَجَت اُمُّ لُقمانَ بِنتُ عَقیلِ بنِ أبی طالِبٍ حینَ سَمِعَت نَعیَ الحُسَینِ علیه السلام حاسِرَهً ، ومَعَها أخواتُها : اُمُّ هانِئٍ ، وأَسماءُ ، ورَملَهُ ، وزَینَبُ ، بَناتُ عَقیلِ بنِ أبی طالِبٍ رَحمَهُ اللّهِ عَلَیهِنَّ تَبکی قَتلاها بِالطَّفِّ ، وهِیَ تَقولُ : ماذا تَقولونَ إن (1) قالَ النَّبِیُّ لَکُمماذا فَعَلتُم وأَنتُم آخِرُ الاُمَمِ بِعِترَتی وبِأَهلی بَعدَ مُفتَقَدیمِنهُم اُساری ومِنهُم ضُرِّجوا بِدَمِ ما کانَ هذا جَزائی إذ نَصَحتُ لَکُمأن تَخلُفونی بِسوءٍ فی ذَوی رَحِمی (2)

أنساب الأشراف :قالَت زَینبُ بِنتُ عَقیلٍ تَرثی قَتلی أهلِ الطَّفِّ ، وخَرَجَت تَنوحُ بِالبَقیعِ : ماذا تَقولونَ إن قالَ النَّبِیُّ لَکُمماذا فَعَلتُم وأَنتُم آخِرُ الاُمَمِ بِأَهلِ بَیتی وأَنصاری أما لَکُمُعَهدٌ کَریمٌ أما توفونَ بِالذِّمَمِ ذُرِیَّتی وبنو عَمّی بِمَضیَعَهٍمِنهُم اُساری وقَتلی ضُرِّجوا بِدَمِ ما کانَ ذاکَ جَزائی إذ نَصَحتُکُمُأن تَخلُفونی بِسوءٍ فی ذَوی رَحِمی (3)



1- .فی المصدر : «إذ» ، والصواب ما أثبتناه کما فی المصادر الاُخری .
2- .الإرشاد : ج 2 ص 124 وراجع : هذه الموسوعه : ج 9 ص 418 الرقم 2725 .
3- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 420 ؛ الملهوف : ص 207 نحوه .


الإرشاد:اُمّ لقمان، دختر عقیل بن ابی طالب ، وقتی خبر شهادت امام حسین علیه السلام را شنید ، به همراه خواهرانش: اُمّ هانی، اسماء ، رَملَه و زینب، دختران عقیل بن ابی طالب که رحمت خدا بر آنان باد ، سرْبرهنه ، خارج شد و بر شهیدان خود در کربلا ، گریه سر داد و گفت : چه پاسخی خواهید داد ، آن گاه که پیامبر صلی الله علیه و آله ، به شما بگوید که :[وای بر شما!] چه کردید که شما ، واپسینْ امّت ها هستید با اهل بیتِ من و یاورانم پس از منکه جمعی از آنها ، به اسارت در آمده اند و جمعی ، در خون تپیده اند ؟! پاداش من که شما را هدایت کردم این نبود که پس از من ، با خاندانم ، بدرفتاری کنید.

أنساب الأشراف:زینب دختر عقیل ، در رثای شهیدان طَف ، این شعر را سرود و از خانه خود ، خارج شد و در بقیع ، نوحه سر داد که : چه پاسخی خواهید داد ، آن گاه که پیامبر صلی الله علیه و آله به شما بگوید که:[وای بر شما!] چه کردید که شما واپسینْ امّت هستید با خاندانم و یارانم؟! آیا شما را پیمانِ درستی نیستو به پیمان ها ، وفا نمی کنید؟! [آیا باید] خاندان من و عموزادگانم ، در گرفتاری باشندو برخی اسیر و برخی به خون تپیده باشند؟ پاداشِ من که شما را هدایت کردم این نبود که پس از من ، با خاندانم ، بدرفتاری کنید .



المعجم الکبیر عن مصعب بن عبد اللّه :خَرَجَت زَینَبُ الصُّغری بِنتُ عَقیلِ بنِ أبی طالِبٍ عَلَی النّاسِ بِالبَقیعِ ، تَبکی قَتلاها بِالطَّفِّ وهِیَ تَقولُ : ماذا تَقولونَ إن قالَ النَّبِیُّ لَکُمماذا فَعَلتُم وکُنتُم آخِرَ الاُمَمِ بِأَهلِ بَیتی وأَنصاری وذُرِّیَّتیمِنهُم اُساری وقَتلی ضُرِّجوا بِدَمِ ما کانَ ذاکَ جَزائی إذ نَصَحتُ لَکُمأن تَخلُفونی بِسوءٍ فی ذَوی رَحِمی فَقالَ أبُو الأَسوَدِ الدُّؤَلِیُّ ، نقول : « رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَسِرِینَ » (1) . (2)

راجع : ج 9 ص 414 (القسم الحادی عشر / الفصل الأول / حین وصل الخبر) .

1 / 18مُسلِمُ بنُ قُتَیبَهَ (3) مروج الذهب :یَقولُ مُسلِمُ بنُ قُتَیبَهَ مَولی بَنی هاشِمٍ : عَینُ جودی بِعَبرَهٍ وعَویلِوَاندُبی إن نَدَبتِ آلَ الرَّسولِ وَاندُبی تِسعَهً لِصُلبِ عَلِیٍّقَد اُصیبوا وخَمسَهً لِعَقیلِ وَابنَ عَمِّ النَّبِیِّ عَوناً أخاهُملَیسَ فیما یَنوبُهُم بِخَذولِ وسَمِیَّ النَّبِیِّ غودِرَ فیهِمقَد عَلَوهُ بِصارِمٍ مَصقولِ وَاندُبی کَهلَهُم فَلَیسَ إذا ماعُدَّ فِی الخَیرِ کَهلُهُم کَالکُهولِ لَعَنَ اللّهُ حَیثُ کانَ زِیاداوَابنَهُ وَالعَجوزَ ذاتَ البُعولِ (4)


1- .الأعراف: 23.
2- .المعجم الکبیر : ج 3 ص 118 الرقم 2853 ؛ شرح الأخبار : ج 3 ص 199 الرقم 1128.
3- لم نعرف هذا الرجل وقد نسبت هذه الأبیات مع بعض التفاوت لشعراء آخرین، مثل: 1. سراقه الباهلی (راجع: أنساب الأشراف: ج 3 ص 422 وتذکره الخواص 255 ونظم درر السمطین: ص 218 وفیه البیتان الأوّلان فقط). 2. بنت عقیل (راجع: العقد الفرید: ج 3 ص 368.) 3. سلیمان بن قته (راجع: مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج 2 ص 152).
4- .مروج الذهب: ج 3 ص 72؛ مثیر الأحزان : ص 111 وفیه «قالوا قتلوا سبعه عشر إنسانا کلهم ارتکض من بطن فاطمه بنت أسد اُم علی علیه السلام ، و إلی هذا أشار شاعرهم .. .» ، الأمالی للشجری: ج 1 ص 168 وفیه «فقال الشاعر .. .» وفیهما ثلاثه أبیات ، بحار الأنوار : ج 45 ص 291 عن الاُستاذ فخر القضاه محمّد بن الحسین الأرسایندی لواحد من الشعراء .


المعجم الکبیر به نقل از مُصعَب بن عبد اللّه : زینبِ صغرا ، دختر عقیل بن ابی طالب، با مردم، به بقیع رفت و در رثای شهیدان خود در طَف ، گِریان ، چنین سرود: چه پاسخی خواهید داد ، آن گاه که پیامبر صلی الله علیه و آله ، به شما بگوید که :[وای بر شما!] چه کردید که شما ، واپسینْ امّت هستید با خاندانم و یارانم و ذرّیه امکه برخی اسیرند و برخی در خون تپیده اند؟! پاداشِ من که شما را هدایت کردم این نبود که پس از من ، با خاندانم ، بدرفتاری کنید . ابو الأسود دُئَلی گفت: می گوییم: «پروردگارا! ما به خود ، ستم کرده ایم و اگر از ما در نگذری و بر ما رحم ننمایی ، از زیانکاران خواهیم بود» . (1)

ر . ک : ج 9 ص 415 (بخش یازدهم / فصل یکم / هنگام دریافت خبر) .

1 / 18مسلم بن قُتَیبه

(2)مُروج الذهب:مسلم بن قُتَیبه، وابسته بنی هاشم ، چنین سروده است : [ای] دیده ! اشک بریز و واویلا سر دهو اگر می خواهی گریه کنی، بر خاندان پیامبر صل الله علیه وآله گریه کن و بر نُه تن از نسل علی علیه السلام که جان باخته اند، گریه کنو بر پنج تن از نسل عقیل و بر پسرعموی پیامبر ، عَون، برادر آنها که در بازماندگانشان، سرافکنده نیست و بر آن همنام پیامبر صل الله علیه وآله در میان آنان ، که به نیرنگ، گرفتار شدو با شمشیرِ صیقل یافته ، با او برخورد کردند و بر میان سالشان گریه کن که هر گاهنیکی ها شماره شوند ، میان سالشان ، مانند سایر میان سالان نیست . خدا ، زیاد را لعنت کند هر جا که باشد و پسرش و عجوزه چند شویه را ! (3)


1- .شرح الأخبار، سه بیت اخیر را ندارد .
2- .این شخص، شناخته نشد و این ابیات، با اندکی تفاوت، به شاعران دیگری نیز نسبت داده شده است، که از آن جمله اند : 1. سلیمان بن قَتّه، 2. سراقه باهِلی، 3. دختر عقیل.
3- .مروج الذهب: ج 3 ص 72 ؛ مثیر الأحزان: ص 111 (که در آن چنین آمده است: گفته اند هفده نفر راکشته اند که همگی آنها ؛ از زادگان فاطمه دختر اسد، مادر علی بن ابی طالب علیه السلام هستند . لذا شاعرشان ، چنین سروده است:...) ، الأمالی ، شجری : ج 1 ص 168 (که در آن ، چنین آمده است: و شاعر ، گفته است : ... و سه بیت را آورده است) ، بحار الأنوار: ج 45 ص 291 (به نقل از استاد فخر القضات محمد بن حسین ارسایندی، به نقل از یکی از شاعران) .


1 / 19المُغیرَهُ بنُ نَوفَلِ بنِ الحارِثِ (1)أنساب الأشراف :قالَ المُغیرَهُ بنُ نَوفَلِ بنِ الحارِثِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ : أضحَکَنِی الدَّهرُ وأَبکانیوَ الدَّهرُ ذو صَرفٍ وأَلوانِ یا لَهفَ نَفسی وهِیَ النَّفسُ لاتَنفَکُّ مِن هَمٍّ وأَحزانِ عَلی اُناسٍ قُتِلوا تِسعَهٍبِالطَفِّ أمسَوا رَهنَ أکفانِ وسِتَّهٍ ما إن أری مِثلَهُمبَنی عَقیلٍ خَیرِ فُرسانِ (2)


1- .المغیره بن نوفل بن الحارث بن عبد المطلب بن هاشم، یکنّی أبا یحیی. ولد علی عهد رسول اللّه صلی الله علیه و آله بمکّه قبل الهجره، وقیل: ولد بعدها بأربع سنین. واُم یحیی اُمامه بنت أبی العاص بن الربیع، (واُمّها زینب بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله ). هو الذی ألقی القطیفه علی ابن ملجم لمّا ضرب علیّا؛ فإنّ الناس لمّا همّوا بأخذ ابن ملجم حمل علیهم بسیفه فأفرجوا له، فتلقّاه المغیره فاُلقی علیه قطیفه، وشهد المغیره مع علیّ صفین، وکان قاضیا فی خلافه عثمان (راجع: اُسد الغابه: ج 5 ص 240 والطبقات الکبری: ج 5 ص 22 والإصابه: ج 6 ص 158).
2- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 421 وراجع : ص 268 (الفصل الثانی / الکمیت) .


1 / 19مُغَیره بن نَوفِل بن حارث

(1) أنساب الأشراف:مُغَیره بن نَوفل بن حارث بن عبد المطّلب ، چنین سروده است : روزگار ، مرا گریانْد و خندانْدو روزگار ، در گذر و رنگارنگ است. آه و فسوس بر من که جانی دارمکه از اندوه و غم ، جدا نمی گردد؛ غم و اندوه بر نُه تن که در سرزمین طَف کشته شدندو همگیِ آنها ، سرانجام ، کفن شدند و شش تن که هرگز ، همانندشان را نمی بینم؛فرزندان عقیل، آن بهترینِ جنگاوران . (2)

.

1- مُغَیره بن نوفل بن حارث بن عبد المطّلب که کنیه اش ابو یحیی است در مکّه و پیش از هجرت پیامبر صل الله علیه و آله، زاده شد. نیز گفته شده که تولّد او، در سال چهارم هجری بوده است. همسرش امّ یحیی امامه، دختر ابو العاص بن ربیع و زینب دختر پیامبر صل الله علیه و آله بوده است. مغیره بن نَوفل، همان کسی است که وقتی ابن ملجم با شمشیر بر سر امام علی علیه السلام ضربت زد، مردم را که برای دستگیری ابن ملجم یورش آورده بودند، با شمشیر تارانْد و با رواندازی که در دست داشت، به سوی او پرید و آن را بر روی او انداخت. مغیره، در نبرد صفّین نیز در رکاب امام علی بن ابی طالب علیه السلام شمشیر زد. وی در زمان خلافت عثمان، به قضاوت، مشغول بود.
2- .ر.ک : ص 269 (فصل دوم / کمیت).


الأمالی للشجری :قالَ المُغیرَهُ بنُ نَوفَلٍ الهاشِمِیُّ لِلجَرَّاحِ بنِ سِنانٍ (1) الأَسَدِیِّ لَمّا طَعَنَ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه السلام : إذا سَقَی اللّهُ عَبداً صَوبَ غادِیَهٍفَلا سَقَی اللّهُ جَرَّاحا مِنَ الدِّیَمِ أعنی بِهِ ابنَ سِنانٍ شَرَّ مَن حَمَلَتاُنثی وَمِن شَرِّ مَن یَمشی عَلی قَدَمِ شُلَّت یَمینُکَ مِن غادٍ بِمِعوَلِهِعَلی فَتیً لَیسَ بِالوانی ولَا البَرِمِ یا نَصرُ نَصرَ قَعینٍ کَیفَ نَومُکُمُوقَد أتَیتُم عَظیماً لَیسَ بِالأَمَمِ (2) حاشا جُذیمَهَ إنِّی غَیرُ ذاکِرِهاولا بَنی جابِرٍ لَم یَنطِفوا بِدَمِ قالَ أبو بَکرٍ : الجَرّاحُ بنُ سِنانٍ هذا الَّذی طَعَنَ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه السلام مِن بَنی أسَدٍ ، مِن بَنی نَصرِ بنِ قَعینٍ . (3)

1 / 20مَولًی لِعُمَرَ بنِ عِکرِمَهَ کامل الزیارات عن عمر بن عکرمه (4) : أصبَحنا لَیلَهَ قَتلِ الحُسَینِ علیه السلام بِالمَدینَهِ ، فَإِذا مَولیً لَنا یَقولُ : سَمِعنا البارِحَهَ مُنادِیاً یُنادی ویَقولُ : أیُّهَا القاتِلونَ جَهلاً حُسَیناأبشِروا بِالعَذابِ وَالتَّنکیلِ کُلُّ أهلِ السَّماءِ یَدعو عَلَیکُممِن نَبِیٍّ ومُرسَلٍ وَقَبیلِ قَد لُعِنتُم عَلی لِسانِ ابنِ داودَ وذی الرّوحِ حامِلِ الإِنجیلِ (5)


1- .لا یوجد شخص بهذا الإسم فی المنقول من وقعه کربلاء والظاهر أنّه تصحیف ل«سنان بن أنس» .
2- .الأمم : الشیء الیسیر ، یقال : ما سألتَ إلّا أمَما (لسان العرب : ج 12 ص 28 «أمم») .
3- .الأمالی للشجری : ج 1 ص 193 .
4- .من أصحاب الإمام الصادق علیه السلام (رجال الطوسی: ص 254).
5- .کامل الزیارات : ص 196 ، روضه الواعظین : ص 213 وفیه «وموسی وعیسی وصاحب الإنجیل» بدل «وذی الروح...» .


الأمالی ، شجری :مُغَیره بن نَوفِل هاشمی ، در باره جرّاح بن سِنان اسدی ، (1) آن گاه که به حسین بن علی علیه السلام ضربه زد ، این را گفت : آن گاه که خداوند ، باران صبحگاهی را به بنده ای می چشانَدجرّاح را از آب باران ، سیراب نکند! منظورم ابن سِنان است ؛ بدترین نوزادی کهزنی می تواند به آن، باردار شود و بدترینِ راهْ روندگان. چُلاق باد دستت که با وسیله ای کُشندهبر جوان مردی حمله ور شد که نه مضطرب بود و نه بی تاب . ای خاندان نصر قَعین! چگونه آرام می خُسبیددر حالی که گناهی بزرگ کرده اید ، نه کوچک؟! حاشا! [طایفه] جُذَیمه که در این جا ، از آنها یاد نمی کنم و نیز بنی جابر ، به خونی آلوده نشدند . ابوبکر ، [راویِ این سخن] گفت: این جرّاح بن سِنان که حسین بن علی علیه السلام را زد ، از بنی اسد و از خاندانِ نصر بن قَعین است.

1 / 20غلام عمر بن عِکرِمه

کامل الزیارات به نقل از عمر بن عِکرِمه (2) : در شب شهادت امام حسین علیه السلام ،در مدینه بودیم. صبح آن روز ، یکی از غلامان گفت: دیشب ، شنیدم که منادی ای این گونه بانگ می زد : ای کسانی که جاهلانه ، حسین علیه السلام را کشتیدمژده تان باد به مجازات خدا و عذاب او! تمام آسمانی ها ، شما را نفرین می کنندچه پیامبر ، چه رسول و چه مؤمن شما ، بر زبان پسر داوود (موسی علیه السلام )و روح اللّه ، حاملِ انجیل ، نفرین شده اید.


1- .در قضایای مربوط به کربلا ، شخصی به این نام وجود ندارد و ظاهرا تصحیفِ همان سِنان بن انس است.
2- .وی از یاران امام صادق7 بوده است.


1 / 21النَّجاشِیُّ (1)نسبُ قریش :قالَ النَّجاشِیُّ یَرثِی الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه السلام (2) : یا جَعدُ بَکّیهِ ولا تَسأَمیبُکاءَ حَقٍّ لَیسَ بِالباطِلِ عَلَی ابنِ بِنتِ الطّاهِرِ المُصطَفیوَابنِ ابنِ عَمِّ المُصطَفی الفاضِلِ لَن تَغلِقی بابا عَلی مِثلِهِفِی النّاسِ مِن حافٍ ولا ناعِلِ (3)


1- .قیس بن عمرو بن مالک بن معاویه بن خدیج، یکنّی أبا الحارث، وأبا مخاشن، له إدراک، شاعر هجّاء، اشتهر فی الجاهلیه والإسلام، کان من شیعه علیّ، وکان فی عسکر علیّ بصفین، ضربه علی بن أبی طالب علی السکر فی رمضان، فهرب إلی معاویه وهجا علیّا، ومدح معاویه (راجع: الإصابه: ج 6 ص 387، تهذیب الکمال: ج 6 ص 253).
2- .جاء فی بعض النقول أنّه فی رثاء الإمام الحسن علیه السلام .
3- .نسب قریش : ص 41، تاریخ دمشق : ج 13 ص 284 و 298 وفیه سته أبیات، مروج الذهب : ج 3 ص 5 نحوه وفیه سته أبیات ، تهذیب الکمال: ج 6 ص 253 ، البدایه والنهایه : ج 8 ص 43 نحوه وفیه «قال کثیر نمره ...» .


1 / 21نجاشی

(1) نسب قریش:نجاشی ، در رثای حسین بن علی علیه السلام چنین سروده است : (2) ای جَعد! بر او گریه کن و هرگز خسته [و سست] مشوگریه ای که بر حق است ، نه بر باطل؛ بر پسر دختر [پیامبرِ] پاکِ برگزیدهو پسرِ پسرعموی برگزیده برتر. هرگز در را بر کسی همچون او نبندکه او برتر از هر کسی است، چه برهنه پا باشد و چه پوشیده پا .


1- قیس بن عمرو بن مالک بن معاویه بن خَدیج که کنیه اش ابو حارث و ابو مخاشن بود، پیامبر صل الله علیه و آله را درک کرد. وی در شاعری، به هجو، مشهور است و در جاهلیت و اسلام، شهره بود. او از پیروان امیر مؤمنان علی علیه السلام و در جنگ صفّین، در شمارِ جنگاوران سپاه ایشان بود. امیر مؤمنان 7، وی را به خاطر مستی، در ماه رمضان، تازیانه زد. از این رو، به سوی معاویه گریخت و در هجو امام علی علیه السلام و مدح معاویه، شعر سرود.
2- .در برخی منابع ، آمده است که این شعر ، در رثای امام حسن مجتبی7 سروده شده است.


الفصل الثانی : نماذج من المراثی التی اُنشدت فی القرن الثّانی2 / 1جَعفَرُ بنُ عَفّانَ الطّائِیُّ (1)مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :قالَ جَعفَرُ بنُ عَفّانَ الطّائِیُّ یَرثِی الإِمامَ الحُسَینَ علیه السلام : لِیَبکِ عَلَی الإِسلامِ مَن کانَ باکِیاًفَقَد ضُیِّعَت أحکامُهُ واستُحِلَّتِ غَداهَ حُسَینٌ لِلرِّماحِ دَرِیَّهًوقَد نَهَلَت مِنهُ السُّیوفُ وعَلَّتِ وغودِرَ فِی الصَّحراءِ لَحما مُبَدَّداعَلَیهِ عِناقُ الطَّیرِ باتَت وظَلَّتِ فَما نَصَرَتهُ اُمَّهُ السَّوءِ إذ دَعالَقَد طاشَتِ الأَحلامُ مِنها وضَلَّتِ بَلی قَد مَحَوا أنوارَهُم بِأَکُفِّهِمفَلا سَلِمَت تِلکَ الأَکُفُّ وشُلَّتِ فَما حَفِظوا قُربَ الرَّسولِ ولا رَعَواوزَلَّت بِهِم أقدامُهُم وَاستُزِلَّتِ أذاقَتهُ حَرَّ القَتلِ اُمَّهُ جَدِّهِهَفَت نَعلُها فِی کَربَلاءَ وزَلَّتِ فَلا قَدَّسَ الرَّحمنُ مِنها نُفوسَهاوإِن هِیَ صامَت لِلإِلهِ وصَلَّتِ کَما أفجَعَت بِنتَ الرَّسولِ بِنَسلِهاوکانوا حُماهَ الحَربِ حَیثُ استَقَلَّتِ وکانوا سُرورا ثُمَّ عادوا رَزِیَّهًلَقَد عَظُمَت تِلکَ الرَّزایا وجَلَّتِ (2)



1- .جعفر بن عفّان الطائی صاحب المراثی فی الحسین علیه السلام . قال ابن الندیم فی شعراء الشیعه: «شعره مئتا ورقه»، وعدّه المرزبانی فی شعراء الشیعه وقال: «کان من شعراء الکوفه، وله أشعار کثیره فی معانٍ مختلفه» انتهی. توفی حدود 150 ه. (راجع : أعیان الشیعه: ج 1 ص 170).
2- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی:ج 2 ص 144؛ بحار الأنوار: ج 45 ص 286.



فصل دوم : نمونه مرثیه هایی که در قرن دوم ، سروده شده اند

2 / 1جعفر بن عَفّان طایی

(1)مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :جعفر بن عَفّان طایی ، در رثای حسین علیه السلام ، چنین سروده است: هر که هوای گریستن دارد، بر اسلام ، ناله سر دهدزیرا احکام آن ، تباه شد و حرامش حلالْ گردید. حسین علیه السلام ، هدف نیزه ها قرار گرفتو شمشیرها ، پی در پی ، از خونش آشامیدند و سرانجام ، کُند شدند . در دل صحرا ، پیکری پاره پاره ، رها شدو دسته های پرندگان ، در کنارش مأوا گزیدند و ماندند. امّتِ بد، آن گاه که او فریادخواهی کرد ، به فریادش نرسیدند.عقل ها ، در کارِ این امّت ، درمانده و متحیّرند. آری! آنها نور وجودشان را با دست های خود ، از بین بردند.بنا بر این ، آن دست ها، سالم مباد و چُلاق باد! خویشاوندی با پیامبر صلی الله علیه و آله را پاس نداشتندو با این کار ، گام هایشان ، لغزید و منحرف شد. امّتِ نیایِ او ، سوزِ مرگ را به وی چشانیدندو بدین ترتیب ، در سرزمین کربلا ، پایشان [از صراط حق] لغزید. [خداوندِ] رحمان ، روان های آن مردم را مقدّس و گرامی نداردهر چند برای خداوند ، به نماز ایستاده و روزه گرفته باشند؛ چرا که با این کار خود ، دختر پیامبر صلی الله علیه و آله را داغدار کردند،اگر چه [شهیدانْ] همگی ، مردانِ رزم و کارزار بودند ! آنها شادمان بودند؛ ولی مصیبت زده شدند،و حقّا که آن مصیبت ها ، بس بزرگ و سِتُرگ اند .

.

1- .جعفر بن عَفّانِ طایی، سراینده مرثیه برای امام حسین علیه السلام است. ابن ندیم، در یادکردشعرای شیعه گفته است: «مجموعه سروده هایش، دویست ورق می شود» . مرزبانی نیز او را در شمارِ شاعران شیعه دانسته و گفته است: «او از شعرای کوفه بوده و اشعار فراوانی در موضوعات مختلف دارد». او در حدود سال 150 ق، در گذشته است.



أعیان الشیعه :مِن شِعرِ جَعفَرِ بنِ عَفّانَ الطّائِیِّ فی أهلِ البَیتِ علیهم السلام قَولُهُ : ألا یا عَینُ فَابکی ألفَ عامٍوزیدی إن قَدَرتِ عَلَی المَزیدِ إذا ذُکِرَ الحُسَینُ فَلا تَمَلّیوجودِی الدَّهرَ بِالعَبَراتِ جودی فَقَد بَکَتِ الحَمائِمُ مِن شَجاهابَکَت لِأَلیفِها الفَردِ الوَحیدِ بَکَینَ وما دَرَینَ وأَنتَ تَدریفَکَیفَ تَهُمُّ عَینُکَ بِالجُمودِ أتَنسی سِبطَ أحمَدَ حینَ یُمسیویُصبِحُ بَینَ أطباقِ الصَّعیدِ (1)


1- .أعیان الشیعه : ج 4 ص 128 ، مختصر أخبار شعراء الشیعه للمرزبانی : ص 116 .


أعیان الشیعه :از اشعار جعفر بن عَفّان طایی در رثای اهل بیت علیهم السلام ، این مرثیه است : الا ، ای دیده ! هزار سال ، گریه کنو نیز بر آن بیفزای ، اگر توانِ افزودن داری ، آن گاه که از حسین علیه السلام ، یاد می شود و مبادا [از گریستن] خسته شوی!در تمام روزگار ، در اشک ریزی ، هماره ، دهنده و پُربار باش. بی تردید ، کبوتران (زنان امام علیه السلام ) از سرِ اندوه گریستندو بر تنها همدم خود، گریه سر دادند. آنها گریستند در حالی که نمی دانستند [چه بر سرشان می آید]؛ ولی تو که خوب می دانی چگونه چشمانت می خواهند خشک باشند؟ آیا نواده احمد را، آن گاه که روز را به شب می رسانَدو روز بعد ، بر روی خاک می خوابد، فراموش می کنی؟!



2 / 2السَّیِّدُ الحِمیَرِیُّ (1) الأغانی عن علیّ بن إسماعیل التمیمی عن أبیه :کُنتُ عِندَ أبی عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام ، إذِ استَأذَنَ آذِنَهُ السَّیِّدُ الحِمیَرِیُّ ، فَأَمَرَهُ بِإِیصالِهِ ، وأَقعَدَ حَرَمَهُ خَلفَ سِترٍ ، ودَخَل فَسَلَّمَ وجَلَسَ ، فَاستَنشَدَهُ ، فَأَنشَدَ قَولَهُ : اُمرُر عَلی جَدَثِ الحُسَینِفَقُل لِأَعظُمِهِ الزَّکِیَّه یا أَعظُما لا زِلتِ مِنوَطفاءَ ساکِبَهٍ رَوِیَّه وإذا مَرَرتَ بِقَبرِهِفَأَطِل بِهِ وَقفَ المَطِیَّه وَابکِ المُطَهَّرَ لِلمُطَهَّرِوَالمُطَهَّرَهِ النَّقِیّه کَبُکاءِ مُعوِلَهٍ أتَتیَوما لِواحِدِهَا المَنِیَّه (2)


1- أبو هاشم إسماعیل بن محمّد بن یزید بن ربیعه الحمیری، المعروف بالسید الحمیری مع أنه لیس بهاشمیّ، الشاعر المشهور، ولد بعمان سنه 105 ه، و نشأ بالبصره، وتوفّی سنه 173 ه، ودفن بالجنینه ببغداد، وکانت وفاته فی خلافه الرشید. هو صاحب العینیّه المشهوره، و أحد الثلاثه الذین قیل فی حقّهم: إنّهم أشعر الناس، کما فی الأغانی. قال: کنت و أنا صبیّ أسمع أبویّ یثلبان أمیر المؤمنین علیه السلام، فأخرج عنهما و أبقی جائعا، واؤثر ذلک علی الرجوع إلیهما، فأبیت فی المساجد جائعا لحبّی لفراقهما وبغضی لهما. والذی یجمع علیه المؤرّخون أنّه اعتنق أوّل ما اعتنق المذهب الکیسانی، ولکنّه اعتنق مذهب الإمامیّه بعد أن لقی الإمام الصادق علیه السلام فناظره و ألزمه الحجّه (راجع: دیوان السیّد الحمیری: ص 5 والذریعه: ج 9 ص 267 وج 17 ص 122).
2- .الأغانی: ج 7 ص 260 ، الجوهره: ص 48 وفیه «بعض المحسنین المجیدین یرثی الحسین» ؛ مثیر الأحزان: ص 13.


2 / 2سیّدِ حِمیَری

(1) الأغانی به نقل از علی بن اسماعیل تمیمی ، از پدرش : روزی نزد جعفر بن محمّد (صادق علیه السلام ) بودم و سیّد حِمیَری ، اجازه ورود خواست . ایشان فرمان داد که وارد شود و آن گاه ، خانواده خود را در پسِ پرده نشاند . سیّد حِمیَری ، سلام کرد و رخصت طلبید تا شعرش را بخواند. پس چنین خواند: (2) بر مرقد حسین علیه السلام ، گذر کنو به استخوان های پاکش بگو : ای استخوان ها! خداوند ، همواره شما رااز ابر پُربارِش رحمتش ، برخوردار کند! و هر گاه از کنار مرقدش گذر کردیدرنگ کن و مَرکبت را متوقّف کن و بر آن پاکیزه فرزند مولایِ پاکیزهو بانویِ پاک و پاکیزه ، گریه کن ، به سانِ زن فرزندْ از دست داده ای کهیگانه فرزندش را مُرده می بیند.



1- ابو هاشم اسماعیل بن محمّد بن یزید بن ربیعه حِمْیَری، معروف به «سیّد حِمَیری» است، هرچند از بنی هاشم (سادات) نبوده است. وی به سال 105 ق، در عمّان به دنیا آمد و در بصره زندگی کرد. در سال 173 ق، در گذشت و در جنینه بغداد، دفن گردید. درگذشت وی در زمان حکمرانی هارون الرشید، روی داد. او سراینده قصیده معروف عَینیّه و چنان که در الأغانی آمده، یکی از سه شاعری است که برترین شاعران دانسته شده اند. وی می گوید: من نوجوان بودم و می شنیدم که پدر و مادرم به امیر مؤمنان علیه السلام، توهین می کنند. از این رو، من از خانه خارج می شدم و گرسنه می ماندم و این گرسنگی را به برگشتن نزد آن دو، ترجیح می دادم. من شب ها در مساجد، گرسنه می خوابیدم زیرا از آنها [به سبب لعن امام علی علیه السلام] نفرت داشتم و از ندیدنشان لذّت می بردم. مورّخان بر این نکته هم داستان اند که وی، نخست، مذهب کیسانی داشت؛ امّا پس از آن که با امام صادق علیه السلام دیدار کرد، به مذهب شیعه گرایید. وی با امام علیه السلام مناظره کرد و دلایل محکمی از ایشان شنید و سرانجام، حقّانیت تشیّع را پذیرفت.
2- .در الجوهره (ص 48) چنین آمده است: یکی ازنکوکاران برجسته ، امام حسین علیه السلام را چنین ستوده است .


أعیان الشیعه :لَهُ فی رِثاءِ الحُسَینِ علیه السلام : اُمرُر عَلی جَدَثِ الحُسَینِو قُل لِأَعظُمِهِ الزَّکِیَّه یا أعظُما لا زِلتِ مِنوَطفاءَ ساکِبَهٍ رَوِیَّه ما لَذَّ عَیشٌ بَعدَ رَضِّکِبِالجِیادِ الأعوَجِیَّه قَبرٌ تَضَمَّنَ طَیِّباآباؤُهُ خَیرُ البَرِیَّه آباؤُهُ أهلُ الرِّیاسَهِوَ الخِلافَهِ وَالوَصِیَّه وَالخَیرِ وَالشِّیَمِ المُهَذَّبَهِ المُطَیَّبَهِ الرَّضِیَّه فَإِذا مَرَرتَ بِقَبرِهِفَأَطِل بِهِ وَقفَ المَطِیَّه وَابکِ المُطَهَّرَ لِلمُطَهَّرِوَ المُطَهَّرَهِ الزَّکِیَّه کَبُکاءِ مُعوِلَهٍ غَدَتیَوما بِواحِدِهَا المَنِیَّه وَالعَن صَدی عُمَرَ بنَ سَعدٍوَ المُلَمَّعَ بِالنَّقِیَّه شِمَرِ بنَ جَوشَنٍ الَّذیطاحَت بِهِ نَفسٌ شَقِیَّه جَعَلُوا ابنَ بِنتِ نَبِیِّهِمغَرَضا کَما تُرمَی الدَّرِیَّه لَم یَدعُهُم لِقِتالِهِإلّا الجُعالَهُ وَالعَطِیَّه لَمّا دَعَوهُ لِکَی تَحَکَّمَ فیهِ أولادُ البَغِیَّه أولادُ أخبَثِ مَن مَشیمَرَحاً وأَخبَثِهِم سَجِیَّه فَعَصاهُمُ وأَبَت لَهُنَفسٌ مُعَزَّزَهٌ أبِیَّه فَغَدَوا لَهُ بِالسّابِغاتِعَلَیهِمُ (1) وَالمَشرَفِیَّه وَالبیضِ وَالیَلَبِ (2) الیَمانی وَالطِّوالِ السَّمهَرِیَّه وهُمُ اُلوفٌ وَهوَ فیسَبعینَ نَفسٍ هاشِمِیَّه فَلَقَوهُ فی خَلَفٍ لِأَحمَدَ مُقبِلینَ مِنَ الثَّنِیَّه مُستَیقِنینَ بِأَنَّهُمسیقوا لِأَسبابِ المَنِیَّه یا عَینُ فَابکی ما حَییتُعَلی ذَوِی الذِّمَمِ الوَفِیَّه لا عُذر فی تَرکِ البُکاءِ دَما وأَنتِ بِهِ حَرِیَّه (3)


1- .فی المصدر : «علیه» ، والتصویب من أدب الطفّ .
2- .الیلب : الدروع ، یمانیه ، وقال ابن سیده : الیلب : التِرسه . وقیل : الدَّدق (لسان العرب : ج 1 ص 806 «یلب») .
3- .أعیان الشیعه: ج3 ص 429، الدرّ النضید: ص 352، أدب الطفّ: ج 1 ص 198.


أعیان الشیعه :وی (سیّدِ حِمیَری) ، در رثای امام حسین علیه السلام ، چنین سروده است: بر مرقد حسین علیه السلام ، گذر کنو به استخوان های پاکش بگو : ای استخوان ها! خداوند ، همواره شما رااز ابر پُربارِش رحمتش ، برخوردار کند ! پس از آن که تو را با اسبان اصیل ، سُمکوب کردندزندگی ، هرگز گوارا نگردید. مرقدی که پاکیزه ای را در خود ، جای داد ؛همو که نیاکانش ، بهترینِ مردمان اند. نیاکانش ، سزامندان فرمان رواییو خلافت و جانشینی اند. هر گاه بر مرقدش گذر کردیدرنگ کن و مَرکبت را متوقّف کن و بر آن پاکیزه فرزند مولایِ پاکیزهو بانوی پاک و پاکیزه ، گریه کن ، به سان زنِ فرزندْ از دست داده ای کهیگانه فرزندش را مُرده می بیند. و بر آوازه عمر بن سعدو بر آن که جامه پاکی را به ریا به تن دارد، لعنت کن. یعنی شمر بن ذی الجوشن؛همو که نفْس ناپاک ، او را اسیر کرده است. آنان ، فرزند دختر پیامبرِ خودشان را هدف گرفتندآن سان که نشانه را هدفِ تیرها قرار می دهند. هیچ چیزی ، آنان را برای جنگیدن برنینگیختجز عطاها و وعده ها . هنگامی که او (حسین علیه السلام ) را [به بیعت با یزید] دعوت کردند تافرزندان زنِ بدکاره ، بر او چیره شوند همان فرزندان پلیدترینِ مردانی که با غرور ، راه می روندو دارندگان پلیدترین سرشت ، [حسین علیه السلام] با آنان ، مخالفت ورزیدو جان گرامی و سرافراز او ، [از بیعت] خودداری کرد. از این رو، با نیزه های بُرّانو شمشیرهای تیز و آب داده، بر او یورش بردند و نیز با شمشیرهای بَرّاق و سپرهای یَمانیو نیزه های بلندِ محکم و توپُر آنان ، هزار هزار نفر بودندو او در میان هفتاد نفر هاشمی بود که با نواده احمد ، همراه شدندو از راهی پُرسنگلاخ ، آمده بودند و یقین داشتندکه به سوی مرگ ، رانده می شوند. ای دیده! تا آن دَم که زنده ام ، گریه سر دهبر آنان که وفادار و خوش پیمان اند. بر ترکِ خون گریستن ، عذری نیستدر حالی که تو سزاوار آنی .



2 / 3الفَضلُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ بنِ العَبّاسِ (1)شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید :لَمّا قُتِلَ زَیدُ بنُ عَلِیٍّ علیه السلام فی سَنَهِ اثنَتَینِ وعِشرینَ ومِئَهٍ فی خِلافَهِ هِشامِ بنِ عَبدِ المَلِکِ . . . قالَ الفَضلُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ مِن قَصیدَهٍ لَهُ طَویلَهٍ : . . . أینَ قَتلی مِنّا بَغَیتُم عَلَیهِمثُمَّ قَتَّلتُموهُمُ ظالِمینا أرجعوا هاشِما ورُدّوا أبَا الیَقظانَ وَابنَ البُدَیلِ فی آخَرینا قُتِلوا بِالطُّفوفِ یَومَ حُسَینٍمِن بَنی هاشِمٍ ، ورُدّوا حُسَینا أینَ عَمرٌو وأَینَ بِشرٌ وقَتلیمَعَهُم بِالعَراءِ ما یُدفَنونا أرجِعوا عامِرا ورُدّوا زُهَیراثُمَّ عُثمانَ ، فَارجِعوا عازِمینا وَارجِعوا الحُرَّ وَابنَ قَینٍ وقَوماقُتِلوا حینَ جاوَزوا صِفّینا وَارجِعوا هانِئا ورُدّوا إلَینامُسلِما وَالرُّواعَ فی آخَرینا (2) لَن تَرُدّوهُمُ إلَینا ولَسنامِنکُمُ غَیرَ ذلِکُم قابِلینا (3)

.

1- .الفضل بن عبد الرحمن بن العباس بن ربیعه بن الحارث بن عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف . المتوفی (129أو 128 ه) ، وفی الأعلام : المتوفّی نحو (173 ه) ، کان شاعرا ولمّا اجتهد هارون الرشید فی طلب بنی هاشم استخفی ، وفی معجم الاُدباء للمرزبانی: کان شیخ بنی هاشم فی وقته ، وسیّدا من ساداتهم و شاعرهم و عالمهم ، و هو أوّل من لبس السواد علی زید بن علی بن الحسین ، ورثاه بقصیده طویله حسنه ، وشعره حجّه احتجّ به سیبویه (راجع : أعیان الشیعه: ج 1 ص 169 و ج 8 ص 407 والغدیر : ج 3 ص 72 وکتاب الطبقات لخلیفه بن خیاط: ص 369 والأعلام: ج 5 ص 150) .
2- .عنی بعامر : العبدی ، وبزهیر زهیر بن سلیم ، وبعثمان : أخا الحسین علیه السلام ، وبالحر : الریاحی ، وبابن قین : زهیرا ، وبعمرو : الصیداوی ، وببشر : الحضرمی .
3- .شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید : ج 7 ص 165، الکنی والألقاب: ج 1 ص 232.


2 / 3فضل بن عبد الرحمان بن عبّاس

(1)شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید :هنگامی که زید بن علی در سال 122 ق ، و در دوران خلافت هشام بن عبد الملک ، کشته شد ، ... فضل بن عبد الرحمان ، در قصیده ای طولانی ، چنین گفت: ... کجایند کشته های ما که به آنها ، ستم روا کردیدو آن گاه ، ظالمانه ، آنها را کُشتید؟ هاشم را به ما برگردانید و ابو یقظانو ابن بُدَیل و دیگران را باز گردانید و نیز [کسانی را که] از بنی هاشم در طَف، در روزِ حسین علیه السلام کشته شدندو حسین را به ما برگردانید. عمرو [صَیداوی] و بِشر [حَضرَمی] و کسانی کهبا آنها ، در بیابان ، کشته شدند و دفن نشدند، کجایند؟ عامرِ [عبدی] را برگردانید و زُهَیر [بن سلیم] را به ما پس دهید.آن گاه ، عثمان [بن علی] را و سپس مردانِ پُرعزمِ ما را بر گردانید. و حُر را برگردانید و پسر قَین را و گروهی را کهپس از گذر از صفّین ، [در کربلا] کشته شدند. و هانی را برایمان برگردانیدو مُسلمِ و سایر مردان مسئولیت شناسِ ما را باز گردانید. هرگز نمی توانید آنها را برایمان برگردانید و ما نیز جز برگرداندن آنهاهیچ چیزی را از شما نمی پذیریم [و همیشه میان ما و شما ، جنگ خواهد بود] .


1- .فضل بن عبد الرحمان بن عبّاس بن ربیعه بن حارث بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف، شاعر بود و به سال 129 یا 128 ق، در گذشت. در الأعلام، چنین آمده است: وی، حدود سال 173 ق، در گذشت. هنگامی که هارون الرشید، در پیِ یافتن و در بند کردن بنی هاشم بود، او پنهان شد. در معجم الاُدباء مرزبانی، آمده است: وی در زمان خود، سَرور و بزرگ بنی هاشم بود و از سادات و بزرگان و دانشمندان و شاعران آنها به شمار می رفت. وی، اوّلین کسی بود که در شهادت زید بن علی بن الحسین علیه السلام ، لباس سیاه عزا به تن کرد و در رثای وی، در قصیده ای بلند و زیبا، شعر گفت. شعر وی، از لحاظ ادبی، ملاک بوده و سیبویه، بِدان استشهاد می کرده است.


2 / 4الکُمَیتُ (1)کفایه الأثر عن الکمیت بن أبی المستهل :دَخَلتُ عَلی سَیِّدی أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الباقِرِ علیه السلام فَقُلتُ : یَابنَ رَسولِ اللّهِ ! إنِّی قَد قُلتُ فیکُم أبیاتا ، أفَتَأذَنُ لی فی إنشادِها ؟ فَقالَ : إنَّها أیَّامُ البیضِ ! قُلتُ : فَهُوَ فیکُم خاصَّهً . قالَ : هاتِ ، فَأَنشَأتُ أقولُ : أضحَکَنِی الدَّهرُ وأَبکانیوَالدَّهرُ ذو صَرفٍ وَأَلوانِ لِتِسعَهٍ بِالطَّفِّ قَد غودِرواصاروا جَمیعا رَهنَ أکفانِ فَبَکی علیه السلام وبَکی أبو عَبدِ اللّهِ علیه السلام ، وسَمِعتُ جارِیَهً تَبکی مِن وَراءِ الخِباءِ ، فَلَمّا بَلَغتُ إلی قَولی : وسِتَّهٍ لا یُتَجاری (2) بِهِمبَنو عَقیلٍ خَیرُ فِتیانِ ثُمَّ عَلِیُّ الخَیرِ مَولاکُمُذِکرُهُمُ هَیَّجَ أحزانی فَبَکی ثُمَّ قالَ علیه السلام : ما مِن رَجُلٍ ذَکَرَنا أو ذُکِرنا عِندَهُ فَخَرَجَ مِن عَینَیهِ ماءٌ ولَو قَدرُ مِثلِ جَناحِ البَعوضَهِ ، إلّا بَنَی اللّهُ لَهُ بَیتا فِی الجَنَّهِ ، وجَعَلَ ذلِکَ حِجابا بَینَهُ وبَینَ النّارِ . فَلَمّا بَلَغتُ إلی قَولی : مَن کانَ مَسرورا بِما مَسَّکُمأو شامِتا یَوما مِنَ الآنِ فَقَد ذَلَلتُم بَعدَ عِزٍّ فَماأدفَعُ ضَیما حینَ یَغشانی أخَذَ بِیَدی وقالَ : اللّهُمَّ اغفِر لِلکُمَیتِ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وما تَأَخَّرَ . (3)


1- .أبو المستهل الکمیت بن زید بن خنیس الأسدی . قال أبو الفرج : شاعر مقدّم عالم بلغات العرب ، خبیر بأیّامها ، من شعراء مضر وألسنتها ، وکان فی أیّام بنی اُمیّه ، ولم یدرک الدوله العبّاسیّه ومات قبلها ، وکان معروفا بالتشیّع لبنی هاشم مشهورا بذلک . وقال بعضهم : کان فی الکمیت عشر خصال لم تکن فی شاعر : کان خطیب أسد ، فقیه الشیعه ، حافظ القرآن العظیم ، ثبت الجنان ، کاتبا حسن الخطّ ، نسّابه جدلاً ، وهو أوّل من ناظر فی التشیّع ، رامیا لم یکن فی أسد أرمی منه ، فارسا شجاعا ، سخیّا دیّنا . وهو شاعر أهل البیت علیهم السلام ، وقد ورد عنهم علیهم السلام فی حقّه مدائح قیّمه ، ولادته سنه (60 ه ) ووفاته سنه (126 ه ) (راجع: الغدیر : ج 2 ص 195 و ص 211) .
2- .کذا فی المصدر ، وفی مقتل الحسین علیه السلام : «یُتَماری» ولعلّه الصواب.
3- .کفایه الأثر: ص 248، المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 116، بحار الأنوار: ج 45 ص 242؛ مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی: ج 2 ص 152 وفیهما الأبیات الأربعه الاُولی فقط .


2 / 4کُمَیت

(1) کفایه الأثر به نقل از کُمَیت بن ابی مُستَهِل : روزی به دیدار مولایم امام باقر علیه السلام رفتم و گفتم : ای فرزند پیامبر خدا! من در باره شما ، چند بیتی سروده ام . آیا مرا رخصت می دهی که بخوانم؟ فرمود: «این روزها ، ایّام البیض است [و خواندن شعر ، در آن ، مکروه]» . گفتم : ویژه شما [اهل بیت] است . فرمود: «بخوان» . من ، چنین خواندم : روزگار ، مرا گریانْد و خندانْدکه روزگار ، هماره ، فراز و نشیب و دگرگونی دارد. برای نُه نفر که در سرزمین طَف ، مظلومانه ، رها شدندو همگی ، اکنون در کفن های خویش اند. در این جا امام علیه السلام سخت گریست. همچنین وقتی که به این دو بیت رسیدم ، شنیدم که کنیزی از پسِ پرده می گریست : و شش تن که با آنها ، نمی توان هماوردی کرد[یعنی] فرزندان عقیل که بهترینِ جوانان اند و سپس علیِ نیکو ، سَرورتان؛همان ها که یاد کردن از آنها ، اندوه مرا بر می انگیزد. آن گاه امام علیه السلام گریست و فرمود: «اگر کسی از ما یاد کند، یا در نزدش یادی از ما شود و به اندازه بال پشه ای از چشمش اشک بریزد ، جز این نیست که خداوند ، برایش خانه ای در بهشت می سازد و آن را حائل میان او و آتش [دوزخ] می کند». [سپس به این ابیات رسیدم که :] هر که از دیدن گرفتاری هایتان ، شادمان می شودیا با [شنیدن] این حوادث ، شما را شماتت می کند [ ، باید بداند که] شما پس از عزّتی سِتُرگ ، به این رنج ها گرفتار آمدیدچنان که من نیز نمی توانم ظلم را از خود ، دفع کنم، آن گاه که بِدان گرفتار شوم. هنگامی که به این سخنان رسیدم ، امام علیه السلام دستم را گرفت و فرمود: «خداوندا ! گناهان گذشته و آینده کُمَیت را ببخش» .

.

1- ابو مُستَهل کُمَیت بن زید بن خنیس اسدی، در سال شصت، متولّد و در سال 126 ق، وفات یافت. ابو الفرج اصفهانی می گوید: وی، شاعری است پیشتاز و سرآمد و آشنا با ظرایف زبان عربی، جنگ ها و حوادث تاریخی. از شاعران قبیله مُضر است که به رسایی، شعر می گفت. وی از هم روزگاران بنی امیّه بود و پیش از حاکم شدن عبّاسیان، در گذشت. او در تشیّع و مهرورزی به بنی هاشم، شهره بود. برخی گفته اند که در کُمَیت، ده ویژگی بوده که در هیچ شاعری نیست: او سخنور بنی اسد، شیعه ای دین شناس، حافظ قرآن، دارای ایمان راسخ، کاتبی خوش نویس، نسب شناسی توانمند، اوّل کسی که برای تشیّع به مناظره پرداخت، تیراندازی بی همتا در بنی اسد، سوارکاری بی باک و سخاوتمند و دیندار بوده است. او شاعر اهل بیت: بوده است و اهل بیت: نیز در باره او، تعریف های گران سنگی دارند.



الروضه المختاره :قالَ الکُمَیتُ رَحِمَهُ اللّهُ تَعالی : ومِن أکبَرِ الأحداثِ کانَت مُصیبَهًعَلَینا قَتیلُ الأَدعِیاءِ المُلَحَّبُ قَتیلٌ بِجَنبِ الطَّفِّ مِن آلِ هاشِمٍفَیا لَکَ لَحماً لَیسَ عَنهُ مُذَبَّبُ (1) ومُنَعفِرُ الخَدَّینِ مِن آلِ هاشِمٍألا حَبَّذا ذاکَ الجَبینُ المُتَرَّبُ (2) وَقالَ أیضاً رَضِیَ اللّهُ عَنهُ : ومِن عَجَبٍ لَم أقضِهِ أنَّ خَیلَهُملِأَجوافِها تَحتَ العَجاجَهِ أزمُلُ یُحَلِّئنَ عَن ماءِ الفُراتِ وظِلِّهِحُسَینا (3) ولَم یُشهَر عَلَیهِنَّ مُنصَلُ کَأَنَّ حُسَینا وَالبَهالیلُ حَولَهُلِأَسیافِهِم ما یَختَلِی المُتَبَقِّلُ یَخُضنَ بِهِ مِن آلِ أحمَدَ فِی الوَغیدَما ظَلَّ مِنهُم کَالبَهیمِ المُحَجَّلُ وغابَ نَبِیُّ اللّهِ عَنهُم وفَقدُهُعَلَی النَّاسِ رُزءٌ ما هُناکَ مُجَلَّلُ فَلَم أرَ مَخذولاً أجَلَّ مُصیبَهًوأَوجَبَ مِنهُ نُصرَهً حینَ یُخذَلُ یُصیبُ بِهِ الرّامونَ عَن قَوسِ غَیرِهِمفَیا آخِرا أسدی لَهُ الغَیُّ أوَّلُ تَهافَتَ ذِبّانُ المَطامِعِ حَولَهُفَریقانِ شَتّی ذو سِلاحٍ وأَعزَلُ إذا شَرَعَت فیهِ الأَسِنَّهُ کَبَّرَتغُواتُهُمُ مِن کُلِّ أوبٍ وهَلَّلوا فَما ظَفِرَ المُجری إلَیهِم بِرَأسِهِولا عُذِلَ الباکی عَلَیهِ المُوَلوِلُ فَلَم أرَ مَوتورینَ أهلَ بَصیرَهٍوحَقٍّ لَهُم أیدٍ صِحاحٌ وأَرجُلُ کَشیعَتِهِ وَالحَربُ قَد ثُفِیَت لَهُمأمامَهُمُ قِدرٌ تَجیشُ ومِرجَلُ فَریقانِ هذا راکِبٌ فی عَداوَهٍوباکٍ عَلی خِذلانِهِ الحَقَّ مُعوِلُ فَما نَفَعَ المُستَأخِرینَ نَکیصُهُمولا ضَرَّ أهلَ السّابِقاتِ التَعَجُّلُ (4) وقالَ أیضا : ووَصِیُّ الوَصِیِّ ذِی الخِطَّهِ الفَصلِومُردِی الخُصومِ یَومَ الخِصامِ وقَتیلٌ بِالطَّفِّ غودِرَ مِنهُبَینَ غَوغاءِ اُمَّهٍ وطَغامِ ... وتُطیلُ المُرَزَّآتُ المَقالیتُ (5)عَلَیهِ القُعودَ بَعدَ القِیامِ یَتَعَرَّفنَ حُرَّ وَجهٍ عَلَیهِعُقبَهُ السَّروِ ظاهِرا وَالوِسامِ قُتِلَ الأَدعِیاءُ إذ قَتَلوهُأکرَمُ الشارِبینَ صَوبَ الغَمامِ ... وأَبُو الفَضلِ إنَّ ذِکرَهُمُ الحُلوَبِفِیَّ الشِّفاءُ لِلأَسقامِ ... لا اُبالی ولَن اُبالِیَ فیهِمأبَدا رَغمَ ساخِطینَ رِغامِ فَهُمُ شیعَتی وقِسمی مِنَ الاُمَّهِحَسبی مِن سائِرِ الأَقسامِ ... وَلِهَت نَفسِیَ الطَّروبُ إلَیهِموَلَها حالَ دونَ طَعمِ الطَّعامِ (6)


1- .الذبَّ : الدَّفعُ والمنع ، وذبذبَ الرجلُ ، إذا منع الجوار والأهل (لسان العرب : ج 1 ص 380 «ذبب») .
2- .الروضه المختاره شرح القصائد الهاشمیات : ص 42، الحدائق الوردیه: ج 1 ص 132، أدب الطفّ : ج 1 ص 181.
3- .فی المصدر : «حسنا» ، والصواب ما أثبتناه کما فی المصادر الاُخری .
4- .الروضه المختاره شرح القصائد الهاشمیات : ص 65 ، أدب الطفّ : ج 1 ص 181.
5- .أقلتت المرأه : إذا لم یبق لها ولدٌ (لسان العرب : ج 2 ص 72 «قلت») .
6- .الروضه المختاره شرح القصائد الهاشمیات : ص 20 ، مختصر أخبار شعراء الشیعه : ص 76 وراجع: مقاتل الطالبیّین: ص 90 ولسان العرب : ج 12 ص 637.


الروضه المختاره : که رحمت خدا بر او باد کُمَیت گفته است: از بزرگ ترین حوادث ، مصیبتی بودکه در آن ، پاکْ نیاترین کس را بدکاران بدْنسل کشتند؛ همان کشته خاندان هاشم، افتاده در کنار طَف و افسوس بر پیکری که هیچ یاوری ندارد و غبارآلوده گونه از خاندان هاشم .خوشا آن پیشانی ای که خاک آلود است! نیز از هموست که خداوند از او خشنود باد : و شگفتی ای که نمی توانم آن را درک کنم، این که اسبانشاندر زیر غبارِ هماره خیزان، شیهه می کشند. حسین علیه السلام را از آب گوارای فرات و سایه سارِ آن ، باز می دارندو در برابرشان ، نیزه داری ، نیزه نمی کِشد . گویی دلقکانی که حسین علیه السلام را محاصره کرده اندبرای شمشیرهایشان، قطع هر سری را جایز می شمرند. نوادگان احمد ، در رزمگاه ، در خون، غوطه ورندو خونِ آنان، به سانِ اسبانِ خلخال به پا، آراسته شان کرده است. پیامبرِ خدا صلی الله علیه و آله ، از میان آنان رفته و فقدانِ اوبرای مردم، بی تردید ، مصیبتی بزرگ است. هیچ گاه ، بی یار و تنهایی ندیدم که مصیبت او این قدر، جانکاه باشدو نیز به گاهِ تنهایی و بی کسی ، مدد رساندنِ به او ، این اندازه واجب باشد . تیراندازان ، با کمانِ دیگران ، به او تیر می زدندبسا کسانی که گم راهی آنها ، ریشه در نیاکانشان دارد! مگسانِ حریص ، گرداگردِ او بودنددو گونه: مسلّح و بی سلاح. آن گاه که نیزه ها در او فرو می رفتندگم راهانشان ، از هر سو تکبیر سر می دادند و «لا إله إلّا اللّه » می گفتند . البتّه هر که دست به کار بود، سرِ خود را به سلامت نبُردچنان که هر که در مصیبت او ، اندوهناک ، گریه سر دهد ، هرگز سرزنش نمی شود. هرگز خونخواهان بصیرتمندی و حقمداری را ندیده امکه دست و پای سالمی برایشان مانده باشد چونان هواخواهان او که جنگ ، هماره بر ایشان ، گرو گرفتهو دیگِ رزم ، در برابرشان در حال جوشیدن و قُل زدن است. [مردم هم روزگارِ او] دو گونه اند : یکی ، سوار بر اسبِ دشمنی استو دیگری ، از این که حق را تنها گذاشته ، زار می زند. آنها که وا پس مانده اند ، نشستنِ آنها به کارشان نیامده استو آنها که اهل پیشتازی اند [و شهید شده اند] ، ضرری ندیده اند. نیز از هموست: جانشینِ وصی [ی پیامبر] که مرد فیصله دادن بودو در روزِ رزم ، دشمنان را نابود می کرد؛ همان کشته سرزمین طَف ، کهدر میان غوغاگران امّت و گروه اشرار ، رها شد... زنان داغداری که همه کسانشان از دستشان رفته انداز این پس ، در اندوه او ، هماره ، نشست و برخاست های فراوانی خواهند کرد. در اندوه او [بر چهره زنان و مویه کُنان] با داغیِ چهره ، آشنا می شوند ؛همان زیبارویی که نیاکانش سخاوتمند بودند . کُشته مردمانِ ناپاکْ نسل، که او را کشتنددر حالی که او برترین نوشنده باران ابرها ... و پدر فضیلت بود که بی تردید ، یاد آنان ، خوش گوار استو مایه درمانِ درد است... علی رغم خواستِ کینه توزانِ بدخواه،بی پروا و صریح ، از آنها یاد می کنم . آنها هم گروه من هستند و [از امّت اسلام ،] قسمتِ منو از دیگر مذاهب ، مرا کافی است ... جانِ من ، شیدای آنهاستچنان شیدایی که طعمِ خوراک را فراموش کرده است.


إبصار العین :یَقولُ الکُمَیتُ بنُ زَیدٍ الأَسَدِیُّ [فی حَبیبِ بنِ مُظاهِرٍ وأَنَسِ بنِ الحَرثِ الکاهِلِیِّ] : سِوی عُصبَهٍ فیهِم حَبیبٌ مُعَفَّرٌقَضی نَحبَهُ وَالکاهِلِیُّ مُرَمَّلُ (1)

نسبُ مَعد فی ذکرِ أبی الشعثاء : قُتِلَ مَعَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام بِالطَّفِّ ، وذکَرَهُ الکُمَیتُ فی قَصیدَتِهِ : ومالَ أبُو الشَّعثاءِ أشعَثَ دامِیاوإِنَّ أبا حِجرٍ قَتیلٌ مُزَمَّلُ (2)

2 / 5مَنصورُ بنُ سَلَمَهَ النَّمِرِیُّ (3)مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :لِمَنصورِ بنِ سَلَمَهَ بنِ الزِّبرِقانِ النَّمِرِیِّ مِن قَصیدَهٍ جَیِّدَهٍ [یَرثی بِها الإِمامَ الحُسَینَ علیه السلام ] : مَتی یَشفیکَ دَمعُکَ مِن هُمولِویَبرُدُ ما بِقَلبِکَ مِن غَلیلِ وقَد شَرَقَت رِماحُ بَنی زِیادٍبِرَیٍّ مِن دِماءِ بَنِی الرَّسولِ فُؤادَکَ وَالسُّلُوَّ فَإِنَّ قَلبیلَیَأبی أن یَعودَ إلی ذُهولِ فَیا طولَ الأَسی مِن بَعدِ قَومٍاُدیرَ عَلَیهِمُ کَأسُ الاُفولِ تَعاوَرُهُم أسِنَّهُ آلِ حَربٍوأَسیافٌ قَلیلاتُ الفُلولِ ... اُریقَ دَمُ الحُسَینِ ولَم یُراعواوفِی الأَحیاءِ أمواتُ العُقولِ فَدَت نَفسی جَبینَکَ مِن جَبینٍجَری دَمُهُ عَلَی الخَدِّ الأَسیلِ أیَخلو قَلبُ ذی وَرَعٍ ودینٍمِنَ الأَحزانِ وَالأَلَمِ الطَّویلِ وأَوصالُ الحُسَینِ بِبَطنِ قاعٍمَلاعِبُ للدَّبورِ ولِلقَبولِ بِتُربَهِ کَربَلاءَ لَهُ دِیارٌنِیامُ الأَهلِ دارِسَهُ الطُّلولِ تَحِیّاتٌ ومَغفِرَهٌ ورَوحٌعَلی تِلکَ المَحِلَّهِ والحُلولِ قَتیلٌ ما قَتیلُ بَنی زِیادٍألا بِأَبی ونَفسِیَ مِن قَتیلِ بَرِئنا یارَسولَ اللّهِ مِمَّنأصابَکَ بِالأَذِیَّهِ وَالذُّحولِ (4)



1- .إبصار العین : ص 100 .
2- .نسب معد : ج 1 ص 159 .
3- .منصور بن سلمه بن الزبرقان بن شریک النمری ، من النمر بن قاسط من نزار. کان عربیّ الألفاظ جید الشعر ، کان من خاصه هارون الرشید ، وهو فی الباطن من محبّی أهل البیت علیهم السلام ، ولمّا سمع الرشید قصیدته اللاّمیه غضب غضبا شدیدا ، وأمر أحد قوّاده بقطع لسانه ، فلمّا وصل القائد إلی باب الرقّه رأی جنازه النمری خارجه منه ، فعاد إلی الرشید . فنجّی اللّه النمری من عذاب الرشید . وفاته سنه (190 أو 193 ه) وقد نبشوا قبره (راجع : أعیان الشیعه: ج 10 ص 138و أدب الطفّ: ج 1 ص 212).
4- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 147 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 289 وفیه «لبعض الشیعه» ، الدرّ النضید : ص 259 نحوه وفیه «لمنصور النمری من النمر بن قاسط وکان فی زمن الرشید وهو من شعراء الشیعه» وراجع : مختصر أخبار شعراء الشیعه : ص 85 .



إبصار العین:کُمَیت بن زید اسدی [در باره حبیب بن مُظاهر و اَنَس بن حَرثِ کاهِلی ]چنین سروده است: گروهی هستند که در میانشان حبیب با چهره خاک آلود است.او به عهدش وفا کرد و کاهلی نیز پیکرش خاک آلوده مانْد .

نَسبُ مَعد در یادکرد ابو شَعثا : وی با حسین بن علی علیه السلام ، در سرزمین طَف ، کشته شد و کُمَیت ، از او با سروده ای یاد کرده است : و ابو شعثا ، کج شد و خون آلود گردیدو قطعا ابو حِجر ، کشته ای است که [با کفنِ خود] پیچیده شده است.

2 / 5منصور بن سَلَمه نَمِرِی

(1)مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :منصور بن سَلَمه بن زَبرِقان نَمِری ، در قصیده ای زیبا [حسین علیه السلام را] چنین ستوده است: کِی این اشک ریختن تو ، مایه آرامشِ تو خواهد شدو سوز جانکاه قلبت را به سردی تبدیل خواهد کرد؟ نیزه های بنی زیاد ، از بس که خون آشامیدنداز خون خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله ، گلوگیر شدند. قلب تو و آرامش؟! همانا قلب مناز بازگشت به غفلت ، خودداری می کند. چه دراز خواهد بود اندوه و غم، پس از فقدانِ جمعیکه جام مرگ ، در میانشان ، گردانده شده است! نیزه های آل حرب (بنی امیّه) ، زخمشان می زندو نیز شمشیرهایی که به ندرت ، کُند می شوند ... خون حسین علیه السلام ، ریخته شد و هرگز رعایت نمی کنندکه در میان زندگان ، عقل های مُرده می زیَند. جانم فدای پیشانی رخشانت باد؛پیشانی ای که خونِ آن بر چهره زیبایِ پر مُهر ، جاری شد ! آیا قلب کسی که خداترس و پروامند استاز اندوه ها و دردِ مدام ، لَختی می آرامد در حالی که اعضای بدن حسین علیه السلام در دل دشتی افتادهو بازیچه وزش بادها و نسیم هاست؟! خاک کربلا ، خانه هایی داردکه اهلِ آن ، در آن ، آرام آرمیده اند . درودها و غفران و رحمتبر آن سرا و ساکنانش باد! کُشته، چه کُشته ای که خاندان زیاد ، او را کُشته اند !هلا! پدرم و جانم فدای آن کشته باد! ای پیامبر خدا! از هر که با آزار و کینه ورزیبه تو آسیب رسانید، بیزاری می جوییم.



1- .منصور بن سَلَمه بن زَبرِقان بن شریک نَمِری، از طایفه بنی نَمِر بن قاسط (شاخه ای ازنزار)، گفتار او در عربیِ اصیل، شهره است و به خوبی شعر می سرود. وی در ظاهر، از نزدیکان هارون الرشید و در باطن، از شیفتگان اهل بیت: بود. هنگامی که هارون الرشید، قصیده لامیّه او را شنید، سخت خشمگین شد و به یکی از فرماندهان خود، فرمان داد که زبانش را ببُرَد. هنگامی که آن فرمانده به باب الرقّه رسید، جنازه نَمری را دید که بر روی شانه مردی خارج می شود. پس باز گشت و موضوع را به هارون گزارش کرد. بدین ترتیب، نَمِری از شکنجه هارون، نجات یافت. وفات او به سال 190 یا 193 هجری بود. قبر او را نبش کردند.


مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :ولِمَنصورِ بنِ سَلَمَهَ هذا مِن قَصیدَهٍ جَیِّدَهٍ جِدّا : نَفسی فِداءُ الحُسَینِ یَومَ غَداإلَی المَنایا غُدُوَّ لا قافِل ذلِکَ یَومٌ أنی بِکَلکَلِهِعَلی سَنامِ الإِسلامِ وَالکاهِل مَظلومَهٌ وَالنَّبِیُّ والِدُهاتُدیرُ أرجاءَ مُقلَهِ حافِل ألا مَساعیرُ یَغضَبونَ لَهابِسَلَّهِ البیضِ وَالقَنَا الذَّابِل کَم مَیِّتٍ مِنهُم بِغُصَّتِهِمُغتَرِبَ القَبرِ (1) بِالعَرا نازِل ما أنتَجَت حَولَهُ قَرابَتُهُعِندَ مُقاساهِ یَومِهِ النّازِل (2)



1- .فی المصدر : «مقترب القمر» ، والتصویب من أمالی الشجری .
2- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 148 ؛ الأمالی للشجری : ج 1 ص 162 ، الحدائق الوردیه : ج 1 ص 232 کلاهما و فیهما سبعه عشر بیتا ، وراجع: اُسد الغابه : ج 2 ص 29.



مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :نیز منصور بن سَلَمه ، در ضمن قصیده ای بسیار زیبا ، این ابیات را سروده است: جانم فدای حسین ، آن روز که دل به مرگ زدکسی که در عمل به کام مرگ رفت ، نه با گفتار! آن روز، روزی بود که [می خواستند] به تمامیبر سر و شانه اسلام ، پا بنهند [و آن را نابود سازند]. [فاطمه] بانوی ستم دیده ای که پیامبر صلی الله علیه و آله ، پدر اوستبا چشمانی اشکبار [در پیِ فرزندش حسین] چشم در کاسه دیده می گردانَد. آیا یاوران خون گرمی نیستند که برای او به خشم آیندو شمشیرهای بَرّاق و نیزه های باریک را به کار برند؟! چه بسیارند مُردگانی که با غم و اندوه او ، مُرده اندو در مرقدی غریب و دوردست ، در بیابان ، به خاک سپرده شده اند. خویشاوندانش ، در آن روزکه این مصیبت ها بر وی نازل شدند، گرداگردش نبودند.



الفصل الثالث : نماذج من المراثی التی اُنشدت فی القرن الثّالث3 / 1أبوطالِبٍ الجَعفَرِیُّ (1)الأمالی للشجری عن أحمد بن القاسم :أنشَدَنی أبوطالِبٍ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِاللّهِ الجَعفَرِیُّ : لِی نَفسٌ تُحِبُّ فِی اللّهِ وَاللّهِحُسَینا ولا تُحِبُّ یَزیدا یَابنَ أکّالَهِ الکُبودِ لَقَد أنضَجتَمِن لابِسِی الکِساءِ الکُبودا أیَّ هَولٍ رَکِبتَ عَذَّبَکَ الرَّحمنُفی نارِهِ عَذابا شَدیدا لَهفَ نَفسی عَلی یزیدَ وأَشیاعِیَزیدٍ ضَلّوا ضَلالاً بَعیدا یا أَبا عَبدِ اللّهِ یَابنَ رَسولِاللّهِ یا أَکرَمَ البَرِیَّهِ عودا لَیتَنی کُنتُ یَومَ کُنتَ فَاُمسیفیکَ فی کَربَلا قَتیلاً شَهیدا. (2)


1- .محمّد بن عبد اللّه بن الحسین بن عبد اللّه بن إسماعیل بن عبد اللّه بن جعفر بن أبی طالب . قال المرزبانی فی معجم الشعراء : أبو طالب الجعفری شاعرٌ مقلّ ، سکن الکوفه . وقال ابن عساکر فی ترجمته : أبو طالب الجعفری الفقیه ، قدم دمشق فی صحبه المتوکّل (راجع : أعیان الشیعه: ج 9 ص 389 و تاریخ دمشق : ج 66 ص 345) .
2- .الأمالی للشجری : ج 1 ص 186 ، أدب الطفّ : ج 7 ص 307 .


فصل سوم : نمونه مرثیه هایی که در قرن سوم، سروده شده اند

3 / 1ابو طالب جعفری

(1)الأمالی ، شجری به نقل از احمد بن قاسم : ابو طالب محمّد بن عبد اللّه جعفری ، [این شعر را ]برایم خواند : به خدا سوگند، مرا جانی است که برای رضای خداحسین علیه السلام را دوست می دارد و یزید را دوست نمی دارد. ای فرزند جگرخواره!از به تن کردگانِ کسا ، جگر پروار کرده ای؟! چه جرم بزرگی مرتکب شده ای! خدادر آتش [دوزخ] خود ، تو را عذابی سخت دهد! آه آه که یزید و پیروانِ یزیدسخت گم راه شده اند، سخت! ای ابا عبد اللّه ! ای پسر پیامبرِ خدا!ای دارنده گرامی ترین نژاد و ریشه! کاش در آن روز، من نیز می بودمو در کربلا ، کشته و شهید می شدم!



1- .وی محمّد بن عبد اللّه بن حسین بن عبد اللّه بن اسماعیل بن عبد اللّه بن جعفر بن ابی طالب است. مرزبانی در معجم الشعراء گفته است: ابو طالبِ جعفری، شاعری است کم گوی و ساکن کوفه. ابن عساکر نیز در شرح حال او، گفته است: ابو طالب جعفریِ فقیه، همراه متوکّل وارد شهر دمشق شد.


3 / 2دِعبِلٌ الخُزاعِیُّ 1مختصر أخبار شعراء الشیعه :قالَ دِعبِلٌ : لَمّا قُلتُ : «مَدارِسُ آیاتٍ» نَذَرتُ ألّا اُسمِعَها أحَدا قَبلَ الرِّضا علیه السلام ، فَسِرتُ إلَیه ؛ وکانَ وَلِیَّ عَهدِ المَأمونِ بِخُراسانَ ، فَلَمّا وَصَلتُ إلَیهِ أنشَدتُهُ إیّاها فَاستَحسَنَها وقالَ : لا تُنشِدها أحَدا حَتّی آمُرَکَ . وَاتَّصَلَ خَبَری بِالمَأمونِ فَأَحضَرَنی وأَمرَنی بِإِنشادِها ، فَقُلتُ : لا أعرِفُها ، فَقالَ : یا غُلامُ ! سَل ابنَ عَمِّیَ الرِّضا أن یَحضُرَ ، فَلَمّا حَضَرَ قالَ لَهُ : یا أَبَا الحَسَنِ ، إنّی قُلتُ لِدعبِلٍ یُنشِدُنی «مَدارِسُ آیاتٍ» فَذَکَرَ أنَّهُ لا یَعرِفُها ! فَالتَفَتَ إلَیَّ الرِّضا علیه السلام ، وقالَ : أنشِدها ، فَاندَفَعتُ اُنشِدُ : تَجاوَبنَ بِالإِرنانِ وَالزَّفَراتِنَوائِحُ عُجمِ اللَّفظِ وَالنَّطِقاتِ ... مَدارِسُ آیاتٍ خَلَت مِن تِلاوَهٍومَنزِلُ وَحیٍ مُقفِرُ العَرَصاتِ لِالِ رَسولِ اللّهِ بِالخَیفِ مِن مِنیوبِالبَیتِ وَالتَّعریفِ وَالجَمَراتِ دِیارٌ لِعَبدِ اللّهِ بِالخَیفِ مِن مِنیوَلِلسَیِّدِ الدّاعی إلَی الصَّلَواتِ دِیارُ عَلِیٍّ وَالحُسَینِ وَجَعفَرٍوَحَمزَهَ وَالسَّجادِ ذِی الثَّفِناتِ دِیارٌ لِعَبدِ اللّهِ وَالفَضلِ صِنوِهِنَجِیِّ رَسولِ اللّهِ فِی الخَلَواتِ وسِبطَی رَسولِ اللّهِ وَابنَی وَصِیِّهِووارثِ عِلمِ اللّهِ وَالحَسَناتِ ... أفاطِمُ لَو خِلتِ الحُسَینَ مُجَدَّلاًوقَد ماتَ عَطشانا بِشَطِّ فُراتِ إذَن لَلَطَمتِ الخَدَّ فاطِمُ عِندَهُوأَجرَیتِ دَمعَ العَینِ فِی الوَجَناتِ أفاطِمُ قومی یَابنَهَ الخَیرِ وَاندُبینُجومَ سَماواتٍ بِأَرضِ فَلاهِ قُبورٌ بِکوفانٍ ، واُخری بِطَیبَهٍواُخری بِفَخٍّ نالَها صَلَواتِ وَاُخری بِأَرضِ الجَوزَجانِ مَحِلُّهاوقَبرٌ بِباخَمری لَدَی الغُرُباتِ وقَبرٌ بِبَغدادٍ لِنَفسٍ زَکِیَّهٍتضَمَّنَها الرَّحمانُ فِی الغُرُفاتِ 2 فَأَمَّا المُهِمّاتُ الَّتی لَستُ بالِغامَبالِغَها مِنّی بِکُنهِ صِفاتِ قُبورٌ بِبَطنِ النَّهرِ مِن أرضِ کَربَلامُعَرَّسُهُم مِنها بِشَطِّ فُراتِ تُوُفّوا عُطاشی بِالفُراتِ فَلَیتَنیتُوُفّیتُ فیهِم قَبلَ حینَ وَفاتی وآلُ رَسولِ اللّهِ تُسبی حَریمُهُموآلُ زِیادٍ آمِنُوا السَّرَباتِ وآلُ زِیادٍ فِی القُصورِ مَصونَهٌوآلُ رَسولِ اللّهِ فِی الفَلَواتِ إلَی اللّهِ أشکو لَوعَهً عِندَ ذِکرِهِمسَقَتنی بِکَأسِ الذُّلِّ وَالفَظَعاتِ ... (1)

.

1- .مختصر أخبار شعراء الشیعه : ص 99 ، العدد القویه : ص 283 ، الدرّ النضید : ص 63 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 257 ، مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 129 .


3 / 2دِعبِل خُزاعی

(1) مختصر أخبار شعراء الشیعه :دِعبِل می گوید: وقتی قصیده «مَدارسُ آیاتٍ ...» را سرودم، نذر کردم که پیش از امام رضا علیه السلام ، آن را برای هیچ کس نخوانم. از این رو به سوی ایشان به راه افتادم. ایشان در خراسان ، ولی عهد مأمون بود . هنگامی که به محضر ایشان رسیدم، سروده ام را برایشان خواندم . امام علیه السلام ، آن را پسندید و فرمود : «آن را برای هیچ کس نخوان، تا به تو فرمان دهم». خبر [شعرم] به گوش مأمون رسید. وی مرا خواست و به من فرمان داد که آن را برایش بخوانم. گفتم: آن را به یاد ندارم. [غلامش را صدا زد و] گفت: ای غلام! پسرعمویم رضا را بخواه که حاضر شود. وقتی ایشان آمد ، به او گفت: ای ابو الحسن! من به دِعبِل گفتم که قصیده «مَدارسُ آیات» را بخواند؛ امّا گفت که آن را به یاد ندارد. امام رضا علیه السلام به من روی کرد و فرمود : «بخوان!» . من نیز آن را خواندم : نوحه ها و مویه هایی گنگ و واگویه هاییدردناک و مبهم ، پژواک نغمه ها و آه ها شده بودند... مدارسِ آیات (حلقه های درس قرآن) که از تلاوت قرآن ، تهی مانده اندو نیز منزلگاه وحی که تهی مانده است که در خَیفِ مِنا، از آنِ خاندان پیامبر خدا صل الله علیه و آله استو مسجد الحرام و عرفات و جَمَرات، و نیز جایی که برای عبد اللّه در خَیفِ مِناستو برای آن سَروری است که به اقامه نماز ، فرا می خوانَد ؛ جای علی و حسین و جعفرو حمزه و سجّاد که پیشانیِ پینه بسته دارد ؛ جایی برای عبد اللّه و [برای] فضل ، هم ریشه اوو پیامبر خدا صل الله علیه و آله در خلوت ها و نیز برای دو نواده پیامبر خدا صل الله علیه و آله و پسران جانشین اوو وارث علم خداوند و تمام خوبی ها .... آه، ای فاطمه! اگر حسین را می دیدی که چه سان ، افتادهو در کنار رود فرات ، تشنه کام ، کشته شده است بی تردید ، در کنار پیکرش ، چهره می خراشیدیو بر چهره ات ، سرشک، جاری می کردی. ای فاطمه! ای دختر خوبی ها! به گریه و ناله بخواندر مرگ ستارگان آسمان که در سرزمین خشک ، فرو افتاده اند . قبرهایی چند ، در کوفه اند و قبرهایی دیگر، در سرزمین مدینهو [قبر] دیگری در فَخ که درودهایم نثارشان باد و قبری دیگر در سرزمینِ جوزجان ، قرار داردو قبری در باخَمرا ، در نهایت غربت و بی کسی و مرقدی دیگر که در بغداد است و به جان پاکیزه تعلّق دارد که خداوند ، آن را در سراهای بهشتی ، جای دهد . (2) امّا آن موارد مهمّی که نمی توانمبه خوبی، تمام صفات آنها را بیان کنم قبرهایی در کنار نهر در سرزمین کربلا هستند کهدر کنار شطّ فرات [کشته شده و] آرام گرفته اند آنان تشنه لب ، در کنار فرات ، جان باختند. ای کاشپیش از مرگشان ، جان می باختم [و از این رویداد ، باخبر نمی شدم] . خاندان پیامبر خدا صل الله علیه و آله، بانوان حرمشان ، در معرض تاراج قرار گیرندو خاندان زیاد ، در کاخ های استوار ، در کمال امنیت به سر ببرند؟! خاندانِ زیاد ، در میان دژها سالم باشندو خاندان پیامبر صل الله علیه وآله ، در بیابان ، جان ببازند؟! نزد خدا از سوزی جانکاه که با یاد آنان در درونم زبانه می کشدو جام ذلّت و نفرت را به من می دهد، شکایت می برم....

.

1- ابو علی دِعبِل بن علی بن رَزین خُزاعی، در سال 148 ق، زاده شد. وی، شاعر و ادیب بود واز برترینِ شاعران قرن سوم هجری، به شمار می رود. وی به اهل بیت:، فراوان مهر می ورزید. از وی شنیده شد که می گفت: «من، پنجاه سال است که چوبه دار خود را بر دوش می کشم؛ امّا کسی نیافتم که مرا بر آن بیاویزد»؛ چرا که پیوسته از خاندان نبوّت، به شدّت، دفاع می کرد و با مخالفان آنان، مبارزه می نمود. وی، قصیده مشهور «تائیه» خود (همان قصیده «مَدارس آیات» را برای امام رضا علیه السلام خواند. جاحظ گفته است: شنیدم که دِعبِل بن علی می گوید: «شصت سال است که هیچ روزی را بدون سرودن شعری نگذرانده ام». وی به سال 246 ق، در کهن سالی، مظلومانه در حومه اهواز به شهادت رسید و پیکرش را به شوش دانیال، حمل کردند و در آن جا به خاک سپردند. امروزه، بارگاه باشکوهی بر مزار وی ساخته شده است.
2- عیون اخبار الرضا علیه السلام: در بعضی منابع آمده است: وقتی دعبل به این بیت رسید، امام رضا علیه السلام به اوفرمود: «آیا من به این جا دو بیت ملحق نکنم تا قصیده ات تکمیل شود؟». او گفت: بفرمایید، ای پسر پیامبر خدا! امام علیه السلام فرمود: «یک قبر در طوس است و ای وای از مصیبتی که بر اعضا، آتش می زند تا روز محشر، تا آن که خدا، قائم را برانگیزد تا غم ها و اندوه ها را از ما بردارد!». دعبل گفت: ای فرزند پیامبر خدا! قبری که در طوس است، متعلّق به کیست؟ فرمود: «آن، قبر من است».


مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :لِدِعبلٍ مِن قَصیدَهٍ طَویلَهٍ [فی رِثاءِ الإِمامِ السِّبطِ الشَّهیدِ علیه السلام ] : أأَسبَلتَ دَمعَ العَینِ بِالعَبَراتِوَبِتَّ تُقاسی شِدَّهَ الزَّفَراتِ وتَبکی عَلی آثارِ آلِ مُحَمَّدٍوقَد ضاقَ مِنکَ الصَّدرُ بِالحَسَراتِ ألا فَابکِهِم حَقّا وأَجرِ عَلَیهِمُعُیونا لِرَیبِ الدَّهرِ مُنسَکِباتِ ولا تَنسَ فی یَومِ الطُّفوفِ مُصابَهُمبِداهِیَهٍ مِن أعظَمِ النَّکَباتِ سَقَی اللّهُ أجداثا عَلی طَفِّ کَربَلامَرابِعَ أمطارٍ مِنَ المُزُناتِ وصَلِّ عَلی روحِ الحُسَینِ وجِسمِهِطَریحا عَلَی النَّهرَینِ بِالفَلَواتِ قَتیلاً بِلا جُرمٍ یُنادی لِنَصرِهِفَریدا وَحیدا أینَ أینَ حُماتی أأنسی وهذا النَّهرُ یَطفَحُ ظامِئاقَتیلاً ومَظلوما بِغَیرِ تِراتِ فَقُل لابنِ سَعدٍ : أبعَدَ اللّهُ سَعدَهُسَتَلقی عَذابَ النّارِ وَاللَّعَناتِ سَأَندِبُ طولَ الدَّهرِ ما هَبَّتِ الصَّباوأَقنُتُ بِالآصالِ وَالغُدُواتِ عَلی مَعشَرٍ ضَلّوا جَمیعا عَنِ الهُدیوأَلقَوا رَسولَ اللّهِ بِالکُرُباتِ لَقَد رَفَعوا رَأسَ الحُسَینِ عَلَی القَناوساقوا نِساهُ حُسَّرا وَلِهاتِ (1)

.

1- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 132 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 275 ، الغدیر : ج 2 ص 381 و فیهما «أنا الظامی العطشان فی أرض غربه» بدل «أأنسی وهذا النهر یطفح ظامئاً» .



مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :دعبل [در رثای حسین علیه السلام ] در قصیده ای بلند ، چنین سروده است: آیا سرشک دیده را با گریه بیرون ریخته ایو شب را با آه و حسرت های سرد ، به صبح رسانده ای؟ و بر یادگار خاندان محمّد صلی الله علیه و آله ، گریه می کنیو قلبت ، از شدّتِ حسرت و حیرت ، تنگ شده است؟ هلا! آنها را پیوسته ، به گریه یاد کنو از بی وفایی روزگار ، چشمان پُراشک را گریان نگه بدار. مصیبت جانکاهِ آنها را در نبرد طَف ، هرگز فراموش مکنکه این خیانت بزرگ ، از بزرگ ترین حوادث روزگار است. خدا پیکرهایی را که در کربلا هستندهماره ، از بارش فراوان بارانِ رحمت ، سیراب کند و بر روح حسین علیه السلام و پیکر به خون تپیده اشدر کنار دو رودِ بیابان ، درود و سلام بفرستد! کشته ای است بی جُرم که برای یاری خواستن ،تک و تنها ، فریاد می دارد : کجایند؟ کجایند یاریگرانِ من؟ آیا [اینها را] فراموش می کنم و این رودخانه را که در کنارش، آن تشنه کامو کشته و مظلوم و بی خونخواه ، آرمیده است؟! به ابن سعد که خداوند ، او را از سعادت ، دور کند بگو :تو، به زودی ، لعنت ها و عذاب آتش [دوزخ] را خواهی دید. در تمام عمر، تا وقتی که باد صبا می وزددر تمام شامگاهان و بامدادان ، در قنوت [نفرین خواهم فرستاد] بر جماعتی که گم راه شدندو پیامبر خدا صل الله علیه و آله را در چنین اندوه ها انداختند آنان ، سرِ حسین علیه السلام را بر نیزه افراشتندو زنان حرمِ او را ترسان و بی پوشش ، راندند.



مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :وَلِدعبِلٍ مِن قَصیدَهٍ أیضا : إن کُنتَ مَحزونا فَما لَکَ تَرقُدُهَلّا بَکَیتَ لِمَن بَکاهُ مُحَمَّدُ هَلّا بَکَیتَ عَلَی الحُسَینِ وَقَتلِهِإنَّ البُکاءَ عَلَی الحُسَینِ لَیُحمَدُ فَلَقَد بَکَتهُ مِنَ السَّماءِ مَلائِکٌزُهرٌ کِرامٌ راکِعونَ وسُجَّدُ لَم یَحفَظوا حَقَّ النَّبِیِّ مُحَمَّدٍإذ جَرَّعوهُ حَرارَهً ما تَبرُدُ أنسَیتَ إذ سارَت إلَیهِ کَتائِبٌفیهَا ابنُ سَعدٍ وَالطُّغاهُ الجُحَّدُ فَسَقَوهُ مِن جُرَعِ الحُتوفِ بِمَشهَدٍکَثُرَ العَدُوُّ بِهِ وقَلَّ المُسعِدُ ثُمَّ استَباحوا الطّاهِراتِ حَواسِرافَالشَّملُ مِن بَعدِ الحُسَینِ مُبَدَّدُ وتَضَعضَعَ الإِسلامُ یَومَ مُصابِهِفَالدّینُ یَبکی فَقدَهُ وَالسُّؤدَدُ کَیفَ القَرارُ وفِی السَّبایا زَینَبٌتَدعو شَجا ، یا جَدَّنا یا أَحمَدُ هذا حُسَینٌ بِالسُّیوفِ مُقَطَّعٌمُتَخَضِّبٌ بِدِمائِهِ مُستَشهَدُ عارٍ بِلا کَفَنٍ صَریعٌ فِی الثَّریتَحتَ الحَوافِرِ وَالسَّنابِکِ یُخضَدُ وَالطَّیِّبونَ بَنوکَ قَتلی حَولَهُفَوقَ التُّرابِ ذَبائِحٌ لا تُلحَدُ یا جَدُّ مِن ثُکلی وطولِ مُصیبَتیفیما اُعایِنُهُ أقومُ وَأَقعُدُ یا جَدُّ قَد مُنِعوا الفُراتَ وقُتِّلواعَطَشا فَکانَ مِنَ الدِّماءِ المَورِدُ یا جَدُّ إنَّ الکَلبَ یَشرَبُ آمِنارِیّا ونَحنُ عَنِ الفُراتِ نُطَرَّدُ 1

.


291

مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :دعبل قصیده ای دیگر دارد [که در آن ، آمده است] : اگر اندوهباری ، چرا می آرامی؟آیا بر کسی که پیامبر صل الله علیه وآله گریست، گریستی؟ آیا بر حسین علیه السلام و کشته شدنش گریستی؟گریستن بر حسین علیه السلام، کاری است ستودنی. در آسمان ، ملائک فراوانی گریسته اند ؛فرشتگان که تابنده و گرامی و رکوع کننده و سجده کننده اند. [دشمنان،] حقّ پیامبر، محمّد علیه السلام، را پاس نداشتند ؛زیرا به او داغی نهادند که هرگز به سردی نمی گراید. آیا فراموش کرده ای ، آن گاه را که سپاهیان ، به سوی او تاختندو در میان آنها ابن سعد و طغیانگرانِ منکِر بودند؟ در قتلگاهی ، از جرعه های مرگ به وی نوشاندندو در آن ، دشمنْ بسیار بود و یاری رسان، اندک. آن گاه ، بانوانِ پاک را آشفته موی و شکسته دل هِشتند؛و پس از حسین علیه السلام یک پارچگی ، از هم گسست. و در روز شهادتش ، اسلامْ ناتوان شد.پس هم دین، بر فقدانِ او می گرید و هم راد مردی. چگونه می توان آرام گرفت ، حال آن که در میان اسیران ، زینبدردمندانه فریاد بر می آورد : ای جدّ ما، ای احمد! این، حسین است که با شمشیرها تکّه تکّهو شهید شده و با خون خود ، مو رنگ کرده است. بی پوشش و بی کفن ، در میان بیابان، افتادهو زیر سُمِ اسبان ، سُمکوب شده است و فرزندان پاک تو ، گرداگرد اوبر روی خاک ، کُشته و بریده سر و بی بالین اند. ای پدربزرگ مصیبت دیده و عزیزداده ام!می بینمش و از دشواری حادثه ، افتان و خیزان می روم . ای پدربزرگ! آب فرات را از آنان دریغ کردندو آنان تشنه کام کُشته شدند و از خون خود، سیراب گردیدند. ای نیای گرامی! حتّی سگان ، در کمال ایمنی ، از آن آب می نوشندو سیراب می گردند ؛ ولی ما را از نزدیک شدنِ به فرات می رانند.



مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی عن دعبل :حَدَّثَنی أبی عَن جَدّی عَن اُمِّهِ سُعدی بِنتِ مالِکٍ الخُزاعِیَّهِ . . . أنَّها سَمِعَت لَیلَهَ قَتلِ الحُسَینِ علیه السلام نَوحَ الجِنِّ ، فَحَفِظَت مِن جِنِیَّهٍ مِنهُم هذَینِ البَیتَینِ : یَابنَ الشَّهیدِ ویا شَهیدا عَمُّهُخَیرُ العُمومَهِ جَعفَرُ الطَّیّارُ عَجبا لِمَصقولٍ أصابَکَ حَدُّهُفِی الوَجهِ مِنکَ وقَد عَلاکَ غُبارُ . قالَ دِعبلٌ : فَقُلتُ فی قَصیدَهٍ لی تَشتَمِلُ عَلی هذینِ البَیتَینِ : زُر خَیرَ قَبرٍ بِالعِراقِ یُزارُوَاعصِ الحِمارَ فَمَن نَهاکَ حِمارُ لِمَ لا أزورُکَ یا حُسَینُ لَکَ الفِداقَومی ومَن عَطَفَت عَلَیهِ نِزارُ ولَکَ المَوَدَّهُ فی قُلوبِ ذَوِی النُّهیوعَلی عَدُوِّکَ مَقتَهٌ ودَمارُ یَا بنَ الشَّهیدِ ویا شهیدا عَمُّهُخَیرُ العُمومَهِ جَعفَرُ الطَّیّارُ عَجَباً لِمَصقولٍ أصابَکَ حَدُّهُفِی الوَجهِ مِنکَ وقَد عَلاهُ غُبارُ . (1)

.

1- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 100 ، بحار الأنوار: ج 45 ص 235.



مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی به نقل از دِعبِل : پدرم ، به نقل از پدربزرگم ، از مادرش سُعدا، دختر مالکِ خُزاعی، گزارش کرده است که ... وی (سُعدا) در شب شهادت حسین علیه السلام ، ناله جِنّیان را شنیده و این دو بیت شعر را از زنی جنّی ، حفظ کرده است که گفت : ای پسرِ شهید و ای که عمویش نیز شهید است؛بهترینِ عموها ، جعفر طیّار! در شگفتم از شمشیری که تیزی اشبر چهره ات زخم زد و بر آن ، غبار نشانْد . من (دعبل)، در قصیده ای ، این دو بیت را جای دادم: در عراق ، قبری را زیارت کن که بهترین قبر استو از اُلاغ ، سرپیچی کن و هر که تو را از زیارتْ نهی کند ، اُلاغ است . ای حسین! چرا زیارتت نکنم کهخاندانم و هر که از نسل نِزار است، فدایت باد در حالی که در دل های خردمندان ، مِهری نهفته به توستو فرجام دشمن تو ، مرگ و نابودی است؟ ای پسر شهید و ای که عمویش شهید است؛برترینِ عموها ، جعفر طیّار! در شگفتم از شمشیری که تیزی اشبر چهره ات زخم زد و بر آن، غبار نشانْد.


الأمالی للمفید عن یحیی بن أکثم المروزی :أقدَمَ المَأمونُ دِعبِلَ بنَ عَلِیٍّ الخُزاعِیَّ رحمه اللهوأَمَّنَهُ عَلی نَفسِهِ ، فَلَمّا مَثُلَ بَینَ یَدَیهِ ، وکُنتُ جالِسا بَینَ یَدَی المَأمونِ ، فَقالَ لَهُ : أنشِدنی قَصیدَتَکَ الکَبیرَهَ ، فَجَحَدَها دِعبِلٌ ، وأَنکَرَ مَعرِفَتَها ، فَقالَ لَهُ : لَکَ الأَمانُ عَلَیها کَما أمَّنتُکَ عَلی نَفسِکَ ، فَأَنشَدَهُ : تَأَسَّفَت جارَتی لَمّا رَأَت زَوَری (1)وعَدَّتِ الحِلمَ ذَنبا غَیرَ مُغتَفَرِ تَرجو الصِّبا بَعدَما شابَت ذَوائِبُهاوقَد جَرَت طَلَقا فی حَلبَهِ الکِبَرِ أجارَتی إنَّ شَیبَ الرَّأسِ یُعلِمُنیذِکرَ المَعادِ وإِرضائی عَنِ القَدَرِ لَو کُنتُ أرکَنُ لِلدُّنیا وزینَتِهاإذا بَکَیتُ عَلَی الماضینَ مِن نَفَرِ أخنَی الزَّمانُ عَلی أهلی فَصَدَّعَهُمتَصَدُّعَ الشِّعبِ لاقی صَدمَهَ الحَجَرِ بَعضٌ أقامَ وبَعضٌ قَد أصاتَ بِهِداعِی المَنِیَّهِ وَالباقی عَلَی الأثَرِ أمَّا المُقیمُ فَأَخشی أن یُفارِقَنیولَستُ أوبَهَ مَن وَلّی بِمُنتَظِرِ أصبَحتُ اُخبِرُ عَن أهلی وعَن وَلَدیکَحالِمٍ قَصَّ رُؤیا بَعدَ مُدَّکَرِ لَولا تَشاغُلُ نَفسی بِالاُولی سَلَفوامِن أهلِ بَیتِ رَسولِ اللّهِ لَم أقِرِ ... کَم مِن ذِراعٍ لَهُم بِالطَّفِّ بائِنَهٍوعارِضٍ بِصَعیدِ التُّربِ مُنعَفِرِ أمسَی الحُسَینُ ومَسراهُم بِمَقتَلِهِوهُم یَقولونَ هذا سَیِّدُ البَشَرِ یا اُمَّهَ السَّوءِ ما جازَیتِ أحمَدَ عَنحُسنِ البَلاءِ عَلَی التَّنزیلِ وَالسُّوَرِ خَلَفتُموهُ عَلَی الأَبناءِ حینَ مَضیخِلافَهَ الذِّئبِ فی إنقاذِ ذی بَقَرِ قالَ یَحیی : وأَنفَذَنی المَأمونُ فی حاجَهٍ ، أقَمتُ وعُدتُ إلَیهِ وقَدِ انتَهی دِعبِلٌ إلی قولِهِ : لَم یَبقَ حَیٌّ مِنَ الأَحیاءِ نَعلَمُهُمِن ذی یَمانٍ ولا بَکرٍ ولا مُضَرِ إلّا وهُم شُرَکاءُ فی دِمائِهِمُکَما تَشارَکَ أیسارٌ عَلی جُزُرِ قَتلاً وأَسرا وتَخویفا ومَنهَبَهًفِعلَ الغُزاهِ بِأَرضِ الرّومِ وَالخَزَرِ أری اُمَیَّهَ مَعذورینَ إن قَتَلواولا أری لِبَنِی العَبّاسِ مِن عُذُرِ قَومٌ قَتَلتُم عَلَی الإِسلامِ أوَّلَهُمحَتّی إذَا استَملَکوا جازَوا عَلَی الکُفُرِ أبناءُ حَربٍ ومَروانَ واُسرَتُهُمبَنو مَعیطٍ وُلاهُ الحِقدِ وَالوَغَرِ أربِع بِطوسٍ عَلی قَبرِ الزَّکِیِّ بِهاإن کُنتَ تَربَعُ مِن دینٍ عَلی وَطَرِ هَیهاتَ کُلُّ امرئٍ رَهنٌ بِما کَسَبَتلَهُ یَداهُ فَخُذ ما شِئتَ أو فَذَرِ (2)

.

1- .الزّوَرُ : المیلُ (لسان العرب : ج 4 ص 434 «زَوَر») .
2- .الأمالی للمفید : ص 325 الرقم 10 ، الأمالی للطوسی : ص 101 الرقم 156 ، عیون أخبار الرضا : ج2 ص 251 الرقم 2 ، الأمالی للصدوق : ص 758 الرقم 1025 وفیهما ذیله من «أری اُمیه ...» سبعه أبیات ، دیوان دعبل الخزاعی : ص 104 ؛ تاریخ دمشق : ج 17 ص 260 وفیه عشره أبیات وراجع: الأغانی : ج20 ص 194 .



الأمالی ، مفید به نقل از یحیی بن اَکثم مَروَزی : دعبل که خدا رحمتش کند به دیدنِ مأمون آمد . مأمون ، او را امان داده بود. وقتی در برابر او قرار گرفت، در حالی که من نیز در کنار مأمون نشسته بودم، به او گفت: قصیده طولانی خودت را برایم بخوان. دعبل ، آن را انکار کرد و گفت که چیزی به یاد ندارد . مأمون به او گفت: تو را امان می دهم در خواندنِ آن، آن سان که جانت را امان داده ام . پس ، آن را خواند: همسایه ام، پس از آن که تمایلم را دید ، افسوس خوردو بردباری را گناهی نابخشودنی دانست. امیدِ جوانی دارد، پس از آن که گیسوانش به پیری گراییده استو در چنبره کهن سالی قرار گرفته است. ای همسایه! پیری ، به من می آموزدیاد کردن از معاد و رضایتمندی ام از تقدیر را. اگر به دنیا و آرایه هایش می پرداختماینک بر گذشتگانِ پُر شمار می گریستم. زمانه ، بر خانواده ام چنبره زده و آنها را آزرده استچنان که انگشت ، ضربه سنگ را به خود می بیند. برخی رحل اقامت افکندند و برخی دیگرفریاد مرگ را شنیدند و دیگران ، در انتظار ایستاده اند. امّا آن که مقیم است ، ترسید که مبادا از همدیگر جدا شویمو من ، منتظر بازگشت رفتگان نیستم. اینک از خانواده و پسرم خبر می رسدآن سان که خواب دیده ای ، رؤیا[یش] را پس از فراموشی، به یاد می آورد. اگر این نبود که خود را به یاد پیشینیانِ اهل بیت پیامبر خدا سرگرم کرده امآرام و قرار نمی داشتم... . چه بسیار بازوان نیرومندی از آنان که در طَف ، جدا گشته اندو چهره هایی که بر بستر خاک ، آلوده شده اند . حسین علیه السلام بود و آنان به سوی کشتنگاه او حرکت کردند ،در حالی که اظهار می کردند که او سرور آدمیان است . ای امّت بد! با احمد به پاسداشت [زحمات] اوبرای نزول قرآن و سوره هایش ، رفتار خوبی نکردید. پس از آن که رفت ، با فرزندانش چنان کردید کهگرگ ، پس از نجات یافتنش به دست صاحبِ گاو، کرده است. مأمون ، مرا در پیِ کاری فرستاد. پس از انجام دادن کار ، باز گشتم و دیدم که دِعبِل ، به این جا رسیده است : زنده ای به جای نمانده که بشناسیمشچه از یَمانی ها باشد و چه از بَکر و مُضَر، مگر آن که در خون آن پاکان ، شریکِ جرم بوده استچنان که ثروتمندان ، در کشتن حیوانی [خوشْ خوراک] شریک می شوند. کشتن ، اسیر کردن ، ترساندن و غارت کردن [، کار آنان بود]؛کاری که جنگاوران روم و خَزَر کردند . می بینم که بنی امیّه، اگر کشته اند، اندکی بهانه دارند ؛امّا برای بنی عبّاس ، هیچ عذری ، پذیرفتنی نیست. [آنان] گروهی هستند که اجدادشان را بر سر پذیرش اسلام کشتیدو حال که به قدرت رسیده اند ، روی به کفر نهاده اند [و به آیین اجدادشان در آمده اند]. فرزندان حَرب و مروان و خاندانشانو فرزندان مُعَیط ، که کینه ورز و عداوت پیشه اند. اگر اراده کردی که در سرزمینی خجسته سکنا گزینیدر طوس، خانه بگزین که قبر آن پاک ، در آن جاست. هیهات! هر کس در گرو چیزی است که انجام داده استحال ، هر چه می خواهی بر گیر، یا بگذار و بگذر.





المناقب لابن شهر آشوب :[وَ لَهُ أیضاً فی رِثاءِ الإِمامِ السِّبطِ علیه السلام ] : رَأسُ ابنِ بِنتِ مُحَمَّدٍ ووَصِیِّهِلِلنّاظِرینَ عَلی قَناهٍ یُرفَعُ وَالمُسلِمونَ بِمَنظَرٍ وبِمَسمَعٍلا مُنکِرٌ مِنهُم ولا مُتَفَجِّعُ کُحِلت بِمَنظَرِکَ العُیونُ عَمایَهًوأَصَمَّ رُزؤُکَ کُلَّ اُذنٍ تَسمَعُ أیقَظتَ أجفانا وکُنتَ لَها کَریًوأَنَمتَ عَینا لَم تَکُن بِکَ تَهجَعُ ما رَوضَهٌ إلّا تَمَنَّت أنَّهالَکَ مَنزِلٌ ولِخَطِّ قَبرِکَ مَضجَعُ (1)

مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی :ولِدِعبِلٍ أیضاً مِن قَصیدَهٍ : مَنازِلُ بَینَ أکنافِ الغَرِیِّإلی وادی المِیاهِ إلَی الطُّوِیِّ تَرَکنَ الدَّمعَ یَنبَعُ مِن فُؤادیکَما نَبَعَ الدِّفاعُ مِنَ الرَّکِیِّ لَقَد شَغَلَ الدُّموعَ عَنِ الغَوانیمُصابُ الأَکرَمینَ بَنی عَلِیِّ ألَم یَحزُنکَ أنَّ بَنی زِیادٍأصابوا بِالتِّراتِ بَنِی النَّبِیِّ وأَنَّ بَنِی الحَصانِ تَعیثُ فیهِمعَلانِیَهً سُیوفُ بَنِی البَغِیِّ ألا فَقِفِ الدُّموعَ عَلی حُسَینٍ !وذِکرِکَ مَصرَعِ الحَبرِ التَّقِیِّ فَیا أسَفی عَلی هَفَواتِ دَهرٍتُقَتَّلُ فیهِ أولادُ الزَّکِیِ (2)



1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 126 ، الملهوف : ص 203 وفیه «لبعض ذوی العقول» ؛ مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 157 وفیه «بعض شعراء قزوین» ، معجم الأدباء : ج 3 ص 1287 ، بغیه الطلب فی تاریخ حلب : ج 6 ص 2671 وفیه «قال رجل من فلّاحی بلدنا» بزیاده «إذا اطّلعَ علیه أبوالعلاء المعرّی قال : واللّه ما سمعت أرقّ من هذا» فی ذیله.
2- .مقتل الحسین علیه السلام للخوارزمی : ج 2 ص 133 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 277 .


المناقب ، ابن شهرآشوب :[دعبل ، در رثای امام حسین علیه السلام چنین سروده است :] سر پسر دختر محمّد علیه السلام و جانشینِ اوبرای تماشاگران ، بر فراز نیزه می شود و مسلمانان ، به تماشا و شنیدن ایستاده اندبی آن که کسی اعتراض کند یا از غُصّه ، به خشم آید! با دیدن این صحنه ، چشمان تماشاگران، کور بادو از شنیدن مصیبت تو، گوش ها کر باد! دیدگانی را بیدار کردی که برایشان مایه خواب بودیو چشمانی را خواب کردی که با تو هرگز خواب به خود نمی دیدند. هیچ بوستان سرایی نیست ، مگر آن که آرزویش این بوده کهبرایت سرایی و برای جایگاه قبرت ، مرقدی باشد . (1)

مقتل الحسین علیه السلام ، خوارزمی :دعبل در قصیده ای دیگر ، چنین سروده است : منازلی هستند در میان منطقه غَری (نجف)تا وادی مِیاه، و از آن جا تا منطقه طُوی . [این مناطق] گذاشتند که سرشک از اندرون قلبم بجوشدچنان که آب جوشان ، از چشمه سار می جوشد. اشک ها مرا از پرداختنِ به زیبارویانْ باز داشتدر مصیبت کرامتمندان از فرزندان علی علیه السلام. آیا اندوهبارت نمی کند این که فرزندانِ زیادفرزند پیامبر صل الله علیه وآله را به خونخواهی کشتند؟ و این که آشکارا شمشیرهای زنازادگاندختران پرده نشین را آزار می رساند؟ هلا! اشک ها را تنها بر حسین علیه السلام از دیده بریزو یاد کن قتلگاه آن پاک دامن پاکیزه پاک را. افسوس از اشتباهات روزگاری کهدر آن ، فرزندان آن پاکِ پاکیزه (پیامبر صل الله علیه وآله) کشته می شوند!


1- .در باره سراینده این شعر، در الملهوف، چنین آمده است: «برای برخی اندیشه وران است» و در مقتل الحسین خوارزمی آمده است : «یکی از شاعران قزوینی سروده» و در بغیه الطلب فی تاریخ حلب ، چنین آمده است: «یکی از دهقانان هموطنِ ما ، این گونه سروده است:» . نیز این افزوده را دارد : «وقتی که ابو العلای معرّی از این شعر آگاه شد ، گفت: به خدا سوگند ، شعری رقّت بارتر از این ، تاکنون ندیده ام!».


3 / 3دیکُ الجِنِّ (1)أعیان الشیعه :لَهُ فی رِثاءِ الحُسَینِ علیه السلام : ما أَنتَ مِنّی ولا رَبعاکَ لی وَطَرُالهَمُّ أملَکُ بی وَالشَّوقُ وَالفِکَرُ وراعَها أنَّ دَمعی فاضَ مُنتَثِرالا أو تَری کَبِدی لِلحُزنِ تَنتَثِرُ أینَ الحُسَینُ وقَتلی مِن بَنی حَسَنٍوجَعفَرٍ وعَقیلٍ غَالَهُم عُمَرُ قَتلی یَحِنُّ إلَیهَا البَیتُ وَالحَجَرُشَوقا وتَبکیهِمُ الآیاتُ وَالسُّوَرُ لا دَرَّ دَرُّ الأَعادی عِندَما وَتَرواودَرَّ دَرُّکِ ما تَحوینَ یا حُفَرُ لَمّا رَأَوا طُرُقاتِ الصَّبرِ مُعرِضَهًإلی لِقاءٍ ولُقیا رَحمَهٍ صَبَروا قالوا لِأَنفُسِهِم یا حَبَّذا نَهَلٌمُحَمَّدٌ وعَلِیٌّ بَعدَهُ صَدَرُ رِدوا هَنیئا مَریئا آلَ فاطِمَهٍحَوضَ الرَّدی فَارتَضوا بِالقَتلِ وَاصطَبِروا الحَوضُ حَوضُکُمُ وَالجَدُّ جَدُّکُمُوعِندَ رَبِّکُمُ فی خَلقِهِ غِیَرُ أبکیکُمُ یا بَنِی التَّقوی واُعوِلُکُموأَشرَبُ الصَّبرَ وهوَ الصّابُ وَالصَّبِرُ أبکیکُمُ یا بَنی آلِ الرَّسولِ ولاعَفَّت مَحَلَّکُمُ الأَنواءُ وَالمَطَرُ فی کُلِّ یَومٍ لِقَلبی مِن تَذَکُّرِکُمتَغریبَهٌ وَلِدَمعی فیکُمُ سَفَرُ مَوتا وقَتلاً بِهاماتِ مُفَلَّقَهٍمِن هاشِمٍ غابَ عَنهَا النَّصرُ وَالظَّفَرُ کَفی بِأَنَّ أناهَ اللّهِ واقِعَهٌیَوما وللّهِِ فی هذَا الوَری نَظَرُ (2)



1- .دیک الجنّ لقبٌ غلب علیه ، و هو أبو محمد عبد السلام بن رغبان بن عبد السلام الکلبی الحمصی . ولد سنه 161 ه ، بسلمیه ، وتوفّی سنه 235 أو 236 ه ، وعمره أربع و سبعون سنه أو خمس و سبعون . فاق شعراء عصره ، وطار ذکره وشعره فی الأمصار حتّی صاروا یبذلون الأموال للقطعه من شعره. افتتن بشعره الناس فی العراق وهو فی الشام (راجع : أعیان الشیعه: ج 8 ص 12 والأغانی : ج 14 ص 52 والأعلام : ج 4 ص 5 وسیر أعلام النبلاء : ج 11 ص 163 ووفیات الأعیان : ج 1 ص 184) .
2- .أعیان الشیعه : ج 8 ص 14 ، أدب الطفّ : ج 1 ص 283 .